1. در روزهای اخیر و
برای اولین بار در تاریخ احزاب سیاسی کردستان، توافقنامهای منتشر شد که مفاد آن
از توافق میان حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران حکایت داشت، این
توافقنامه هم در فضای سیاسی کردستان و هم در فضای سیاسی ایران واکنشهای مختلفی را
از تأیید تا انتقاد و مخالفت برانگیخت. تأیید، انتقاد و مخالفتها نیز متفاوت
بودند. برخی از این موضعگیریها مستدل و منطقی بودند و زمینهی تفاهم و گفتوگوی
بیشتر را آماده میکردند اما برخی دیگر آشکارا بر طبل دشمنی کوبیدند و عملاً اختلافها
را عمیقتر از گذشته کردند. در این نوشتار، واکنشها و موضعگیریهای برخی از اشخاص،
سازمانها یا گروههای مختلف از این منظر که تا چه حد اخلاقاً قابل دفاع هستند، به
گسترش و تثبیت عدالت مدد میرسانند و برای تضمین و استقرار جامعهای عادلانه مفید
هستند، مورد بررسی قرار میگیرند.
2. اکبر گنجی در
مقالهای تحت عنوان «پیامدهای تجزیهطلبی در ایران» (سایت بیبیسی) معتقد است که:
هویتطلبی و ملیگرایی قوی، میتواند حتی روشنفکران را به جنایت علیه بشریت و جنایات
جنگی بکشاند و آدمها را چون گرگ و پلنگ و افعی به جان هم بیاندازد. قبل از دیدن
واکنشها نسبت به توافقنامهی احزاب کرد، بر این باور بودم که سخن گنجی، تهدیدی
بیش نیست و چگونه ممکن است و میتوان باور کرد که روشنفکران یک جامعه منادی خشونت
و جنایت باشند. اما اکنون، سخت اعتقاد دارم که روشنفکران به سادگی هر چه تمامتر در
خط مقدم جبههی جنگ و جنایت قرار میگیرند. واکنشهای شتابزده و توأم با عصبانیت به
توافقنامه که با صدور بیانیههای مختلف و مشتهای گره کرده همراه بود، قطعیت در
ارائهی نظرات و باورها و آنها را مطلق پنداشتن، چه در میان مخالفان و چه در میان موافقان
ماجرا، نتیجهای جز گسترش خشونت نخواهد داشت. بسیاری از مخالفان توافقنامه به جای
نقد و بررسی محتوایی متن و ادعاهای آن به طور مستقیم و غیر مستقیم از اعمال خشونت
سخن به میان آورده و کانون بحثها را از حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم و تمرکززدایی
از قدرت به منطقهی به ظاهر ممنوعه، امنیتی و خطرخیز «تمامیت ارضی و تجزیهطلبی» و
گسترش خشونت و خونریزی بردهاند. بدیهی است که این توافقنامه حاوی نکات و
ادعاهای درست و نادرستی است که باید قبل از هر چیز در یک وضعیت آرام و غیر مطلقگرایانه،
مورد گفتوگو، نقد و بررسی قرار گیرد.
جمعآوریهای
شتابزدهی امضا در تأیید یا رد توافقنامه و جبههگیری نادرست «طرفدار تمامیت ارضی
– تجزیهطلب» و نقطهی مقابل آن «فارس – کرد» در فضایی که هویتها در مقابل هم صفآرایی
کردهاند و خشونت در آن موج میزند موجب شده است آنچه قبل از هر چیز به بوتهی
فراموشی سپرده شود و کسی به آن فکر نکند، فضیلتی به نام «عدالت» است. در واقع نادیده
گرفتن عدالت و تنوع فکری و عقیدتی و دامن زدن به خشونت - به صورت خواسته یا
ناخواسته - اخلاقاً قابل دفاع نیست.
3. مروری اجمالی بر
واکنشها نسبت به توافقنامه نشان میدهد که برخی از آنها در بهترین حالت طرفدار
دموکراسی اکثریتی هستند و بدین منظور عمداً یا سهواً از تحریف حقایق نیز ابایی
ندارند. مصطفی ملکیان در مقالهی «سکولاریسم و حکومت دینی» این پرسش را مطرح میکند
که چگونه میتوان از دیکتاتوری اکثریت و یا سوءاستفاده از اکثریت بودن، پرهیز کرد؟
پاسخی که وی ارائه میکند بسیار کوتاه است: «در انسانها معنویت رشد کند». رشد معنویت
موجب میشود افراد به گونهای پرورش یابند که آگاهانه از قدرت تصمیمگیری خود به زیان
دیگران استفاده نکنند که این وضعیت نیز با سلوک درونی و باطنی میسر میشود. به گفته
ملکیان یکی از وظایف روشنفکران در جامعه تلاش برای رشد معنویت است. در غیر این صورت،
این امکان همواره وجود دارد که یک ساختار عقلانی به مخاطره بیفتد و از سوی اکثریت نسبت
به اقلیت ظلم روا داشته شود. در برخی از واکنشها به ویژه آنگاه که به مشتهای گرهکرده
و تهدید به خشونت و سرکوب متوسل میشوند، سوءاستفاده از در اکثریتبودن و فقدان
معنویت و شرم به چشم میخورد. علاوه بر این، تعیین خط قرمزی به نام «حفظ تمامیت
ارضی» برای فعالیت سیاسی و اولویت آن بر حقوق بشر و دموکراسی و تحریف معانی
مفاهیمی چون فدرالیسم، حق تعیین سرنوشت، اقلیتهای ملی و ... از ضعف معنویت و
فقدان وجدان شرمگین و در نتیجه توجیه ظلم اکثریت نسبت به اقلیت حکایت دارد.
نکتهی دیگری که نشانگر
ضعف معنویت و وجدان شرمگین در میان فعالان سیاسی است برخورد گزینشی با اصول حقوق
بشر و دموکراسی است. برای نمونه میتوان به اصل حق تعیین سرنوشت یا توزیع قدرت
اشاره کرد که از سوی قائلان به دموکراسی صوری تحریف یا نادیده گرفته میشود.
تردیدی نیست که اصل حق تعیین سرنوشت یکی از اصول پایه حقوق بینالملل معاصر است، اگرچه
ممکن است نسبت به دیگر اصول تا حدی از ابهام برخوردار باشد یا دچار تحول مفهومی
شده باشد اما این حالت به معنای آن نیست که در مورد رعایت آن به مثابه یک حق تردید
روا داشته شود. نمونهی دیگر از برخورد گزینشی طرفداران دموکراسی صوری با قانون
اساسی مشروطه مربوط است. ادعای ایشان با آنچه در قانون اساسی مشروطه در مورد
تمامیت ارضی آمده است منافات دارد: اصل سیم: حدود مملکت ایران و ایالات و ولایات
و بلوکات آن تغییر پذیر نیست مگر به موجب قانون. بر اساس این اصل حفظ
استقلال و تمامیت ارضی ایران، سرآغاز هر کار سیاسی نیست و به موجب قانون نه تنها
میتوان از تغییر آن سخن گفت بلکه در جهت تغییر آن نیز میتوان اقدام کرد. در اصل 9 قانون اساسی جمهوری
اسلامی ایران نیز همزمان بر آزادی، استقلال و تمامیت ارضی تأکید شده است: در جمهوری
اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت وتمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیکناپذیرند و
حفظ آنها وظیفهدولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به ناماستفاده
از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی وتمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای
وارد کند و هیچ مقامی حقندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروعرا،
هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.
در این اصل از قانون
اساسی صرفاً بر این نکته تأکید شده است که هیچ مقامی به نام حفظ استقلال و تمامیت
ارضی کشور حتی با وضع قوانین نمیتواند آزادیها را محدود کند، در حالی که در مورد
حفظ تمامیت ارضی، این تأکید وجود ندارد لذا میتوان از آن برداشت کرد که با وضع
قوانین و مقررات، سخن از تغییر تمامیت ارضی یا فعالیت در جهت تغییر، مغایرتی با
قانون اساسی ندارد.
بدیهی است که این تلقی
از دموکراسی و حقوق بشر، برخورد گزینشی با قانون اساسی مشروطه، تحریف مفاهیمی چون
حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم، اقلیتهای ملی، دولت-ملت و ... با توجه به اینکه شرط
التزام به قاعدهی اکثریت را مقید به رعایت حقوق اقلیت نمیسازد، در خدمت عدالت نیست
و لذا اخلاقاً هم قابل دفاع نمیباشد.
4. در حقیقت مهمترین
اهداف جنبش مشروطه تحدید قدرت حکومت، تحکیم قانون و تثبیت حقوق مدنی شهروندان بود
(معمار، رحمتاله: 1386). مشاهده میشود که اهداف این جنبش عمدتاً مبتنی بر اصول و
قواعد دموکراسی هستند و ناسیونالیسم به مثابه یک هدف، نسبت به اهداف مذکور از
جایگاه مهمی برخوردار نیست. در واقع در نوسازی یا به عبارت بهتر در «دموکراسیخواهی
رضاشاهی» است که ناسیونالیسم نسبت به دموکراسی و عدالت در اولویت قرار میگیرد. در
چارچوب این دموکراسیخواهی است که از سیاست سرکوب اقلیتها توسط رضاشاه به نیکی و
به عنوان یکی از نقاط قوت وی یاد میشود، در تأیید سیاست یکسانسازی فرهنگی وی،
نگرش «شرقشناسانه» ساخته و پرداخته میشود و حقوق ملت و عدالت همواره به نفع
تمامیت ارضی و به نام هراس از تجزیهطلبی نادیده انگاشته شده است. تقدم آرمان
ناسیونالیسم و شعار تمامیت ارضی بر اصول و قواعد دموکراسی که عدالت را در حد ممکن
در جامعه طلب میکند، گسترش عدالت را دچار وقفه میسازد و حتی در مواردی خشونت،
نابرابری و ظلم را توجیه مینماید.
ناسیونالیسم از جهت
دیگری نیز موافق با عدالت نیست و نمیتواند اخلاقاً قابل دفاع باشد: در حقیقت ناسیونالیسم
بیش از آنکه در پی کشف و گسترش حقیقت باشد به تحکیم و تثبیت هویت در مقابل دیگران
یا اغیار میاندیشد. این توافقنامه اگر از منظری غیر ناسیونالیستی و غیر هویتی
مورد بررسی قرار میگرفت (چه بسا شده است) میتوانست منشاء توافقات دیگر یا تفاهم
بر سر اندیشههای نو شود اما از آنجایی که از یک موضع هویتی با آن روبهرو شدند بر
تقابلها افزوده شد و آنگاه که از مشتهای گره کرده و تهدید و خشونت سخن به میان
آمد، هویت مقابل نیز در نفی تمامیت ارضی ایران سخنانی به میان آوردند که در تاریخ
ایران بیسابقه بوده است. در واقع هویتها ضمن اینکه دشمن اصلی تنوع و در پی زدودن
آن هستند، گاه بر سر یک سخن واحد و مشابه در مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند و خشونت
میورزند و تمایل یا حتی عزم آن را دارند روشها و منشهای خود را بر «دیگری»
تحمیل نمایند.
5. ذکر این نکته
ضروری است که نقد ناسیونالیسم ایرانی و برجستهکردن خطاهای آنان، هرگز به معنای آن
نیست که ناسیونالیسم کردی از خطا مبراست. با توجه به اینکه ناسیونالیسم کردی در
واقع تا حد زیادی واکنشی است به ناسیونالیسم فارسی، لذا اشتباهات هر دو نیز تا حد
زیادی یکسان و مشابه است. این نیز در برخورد با حوادث و تحلیل امور گزینشی عمل میکند،
خشونت تقدیس میشود، عدالت و اخلاق در اولویت نیست و هویتپرور است. تشکیل دولت
کردی یا کردستان بزرگ، اگر مبتنی بر اصول و قواعد دمکراسی و عدالت نباشد نه
اخلاقاً قابل دفاع است و نه ممکن. روشنفکران دمکراسیخواه و جامعهی جهانی نیز به
ندرت از تشکیل کشوری غیر دمکراتیک حمایت میکنند.
در جامعهای که ما در آن
زندگی میکنیم، نابرابری و بیعدالتیهای فراوانی به چشم میخورد و عمیقاً آنها را
لمس میکنیم. در این میان مهم آن است که به قول «آمارتیا سن» در حد توان در پی
زدودن بیعدالتیهای چارهپذیر برآییم نه در تلاش برای ساختن جهانی که عیب و نقصی
نداشته باشد. تجزیهی ایران نه در توان کردهاست و نه برای آنها مفید فایده است اما
تلاش برای رفع و زدودن بیعدالتیها در چارچوب ایران، تلاشی واقعبینانه، ممکن و
اخلاقی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر