1. در یک نظام اجتماعی، خردهنظام
آموزشی وظایف و کارکردهای اساسی و عمدهای هم در سطح کلان و هم در سطح خرد بر عهده
دارد. جامعهپذیری، انتقال ارزشها و فرهنگ، ایجاد احساس تعلق و تعهد نسبت به
جامعه، ایجاد مهارت و حتی مواظبت و مراقبت از کودکان و نوجوانان در مدارس از جمله
این وظایف به شمار میآیند. بسیاری از جامعهشناسان کارکردگرا معتقدند در صورتی که
نظام آموزشی در ایفای نقشی که دارد به خوبی عمل نکند، آن گاه ممکن است تداوم نظام
اجتماعی با مشکل یا مشکلاتی مواجه شود. بسیاری از آمار و تحقیقاتی که در مورد نظام
آموزشی ایران منتشر شده است – برای نمونه در مورد فرار مغزها، افت تحصیلی، ترک تحصیل،
مدارک تقلبی، پایاننامهنویسی پولی، بحران هویت، اعتیاد در مدارس، فرسایش سرمایهی
اجتماعی و ... نشان میدهد که این نظام با بحران کارآمدی عمیقی دست به گریبان است
و هر روز بیش از پیش از عهدهی وظایفی که دارد ناتوانتر میشود.
معلمان در طول سالهای
گذشته برای ممانعت از به وجود آمدن چنین فضایی و تغییر مطلوب در نظام آموزشی تلاش
فراوانی از خود نشان داده و در این راه هزینههای هنگفتی پرداختهاند تا اول مهر همچنان
جان تازهای به جامعه ببخشد و سرآغازی باشد تا امیدواری، اعتماد، مهربانی و شور و
شوق در جامعه حضور داشته باشد و زمینهی مناسبی فراهم آید تا شهروندانی تربیت شوند
که بتوانند آیندهی خوبی را برای این مرزوبوم رقم بزنند. شواهد اما حکایت از آن
دارد که فرهنگیان در دستیابی به اهداف خویش ناکام ماندهاند و ابعاد و گسترهی
مشکلاتی که در نظام آموزشی به وجود آمده است رو به افزایش است. حال این پرسش پیش
میآید چرا چنین وضعیت و مسائل به ظاهر لاینحلی در آموزش و پرورش به وجود آمده
است؟
2. جلاییپور بر این باور است که عامل
مؤثر در تکوین پدیدهی اعتیاد، «سیاستهای آرمانگرایانهی غیر واقعبینانه» در
حکومت ایران است. این اصطلاح به این معنی است که «حکومت ایران با تکیه بر سازمان
عظیم بوروکراسی خود و رانت عظیم نفت و با دعوی دینی، آن هم ادعای اصیلترین تفسیر
از دین، خود را حامل و مجری سیاستهایی میدانسته که آن سیاستها به لحاظ آرمانی
صحت داشته ولی به لحاظ اجرایی غیر واقعبینانه و غیر عملی بوده است» (جلاییپور و
محمدی؛ 1388: 502). از نظر وی به علت تبلیغ و تکرار مرتب این سیاستها در صدا و
سیما – علیرغم جدی نگرفتن آن از سوی مردم – برای سیاستگزاران به «مکانیزمی باورساز» تبدیل
میشود که نتایج ناخواستهی زیانباری از جمله گسترش «اعتیاد» را در ایران به دنبال
داشته است (همان: 502). نگارنده بر این اعتقاد است که مسائل و مشکلات آموزشی نیز
از این منظر قابل تجزیه و تحلیل است. بدین گونه که در نظام آموزشی ایران، آرمانگرایی
غیر واقعبینانهای وجود دارد که به طور ناخواسته و حتی شاید خواسته، مسائل و
مشکلات فراوانی از جمله نادیده گرفتن مطالبات معلمان و در نتیجه فرسایش علاقه و
انگیزهی ایشان را موجب شده است.
3. در دوران اصلاحات، فریاد دادخواهی
معلمان در قالب انجمنهای صنفی و حرکتهای منظم و قانونی به گوش مسئولان رسانده
شد. اگر چه میان آنچه معلمین مطالبه میکردند و آنچه به ایشان داده شد، فاصله
بسیار بود اما هر چه بود عزم برای تغییری تدریجی در وضعیت فرهنگیان شروع شد و از
آن مهمتر به گونهای رفتار شد که جایگاه و احترام معلم حفظ شود تا آنجا که در
تحقیقی که در آن سالها در مورد اعتماد اجتماعی نسبت به اقشار مختلفی چون
دانشگاهیان، پزشکان، روحانیون، نیروهای انتظامی و ... انجام شد نتایج به دست آمده،
اعتماد مردم به معلمین را به طور معنیداری بیش از دیگران نشان میداد.
در سالهای بعد
اعتراض و تلاشهای قانونی و به حق معلمان تداوم یافت اما نه تنها مطالباتشان مورد
توجه قرار نگرفت بلکه به آن جنبهی امنیتی نیز داده شد: انجمنهای صنفی معلمان تعطیل
شدند و هزینههای بسیاری بر فعالان آن تحمیل شد. همزمان با برخورد امنیتی با
فعالان صنفی، دستاندرکاران و مسئولین، برنامهای فرهنگی! برای تخفیف منزلت و
جایگاه ویژهی معلمان را نیز در دستور کار خود قرار دادند. از یک سو بحث تعطیلات
تابستانی مدارس را مطرح کردند و بر حقوقی که معلمان در تابستان میگیرند اشکال
شرعی وارد کردند و پس از آن در ایام تعطیلات تابستانی و نوروز، پیامکهای مختلفی
در میان مردم رد و بدل شد که مضمون همگی آنها زیاد بودن تعطیلات معلمان بود. بدین
گونه معلمان به عنوان کسانی که حقوقی که میگیرند اشکال شرعی دارد، به جامعه معرفی
شدند و اعتراضهای قانونی و منصفانهی آنها را بیاساس جلوه دادند و تلاش شد تا نه
تنها اعتراض معلمین از حمایتهای بدنهی جامعه بیبهره شود بلکه مورد طعن و تمسخر
مردم نیز قرار بگیرند. از سوی دیگر به صورت خواسته با ناخواسته، نتیجهی برخی از
برنامههای آموزش و پرورش و دولت این بود که میان معلمین اختلاف افکنده شد و بدین
وسیله برای انجام اقدام هماهنگ معلمان مشکلاتی ایجاد شود. یکی از این برنامهها
افزایش برابر حقوق معلمان بدون توجه به مدرک تحصیلی و سابقهی سنواتی معلمان بود.
ظاهراً با نادیده گرفتن تفاوتها سعی در برقراری عدالت و برابری داشتند اما در
واقع اختلاف میان معلمان نتیجهی آن بود و این اختلاف مانع از آن میشد تا در
اقدامات اعتراضی با یکدیگر هماهنگ باشند.
4. امروزه در میان نظامهای اجتماعی
ایران، نظام آموزشی (آموزش و پرورش) روز به روز بیشتر رو به تحلیل میرود و مشکلات
آن لاینحلتر به نظر میآید. افت تحصیلی کمترین آسیبی است که در مدارس به چشم میخورد.
فرسایش انگیزه و علاقه هم در میان معلمان و هم در میان دانشآموزان افزایش فراوانی
داشته است. بیاعتمادی مردم نسبت به نهادهای حکومتی، دامن آموزش و پرورش را نیز گرفته است و ... . آنچه این وضعیت را به وجود
آورده است کمبود امکانات نیست، بحران مدرنیته و دوران جوانی یا فقر اقتصادی و
بیکاری نیست. اگر چه این عوامل از اهمیت خاصی برخوردارند اما نمیتوانند علت مؤثر
به حساب آیند.
عاملی که به طور مؤثر در پیدایش این وضعیت دخیل بوده است آن
است که جلاییپور تحت عنوان «آرمانگرایی غیرواقعبینانه» برای شیوع اعتیاد در
ایران از آن سخن به میان آورده است. برای نمونه رئیس سازمان آموزش و پرورش تهران
در مصاحبه با تلویزیون مدرسه را «قطعهای از بهشت» نامید. حال پرسش اینجاست که آیا
واقعاً مدارس از چنین وضعیت آرمانیی برخوردارند؟ واقعیت این است برای دخترانی
معصوم در روستایی به نام شینآباد، مدرسه تبدیل به یک جهنم تمام عیار میشود و پس
از ماهها و بلکه سالها تا کنون نسبت به رفع مشکلات آنها اقدامی جدی به عمل
نیامده است. در تهران سیستم گرمایشی یک سوم مدارس خطرناک است، تقریباً
25 درصد مدارس بیش از 40 سال عمر دارند و سقفشان درحال فروریختن است و 45 دانش آموز
دریک کلاس جای داده شدهاند.
در سیاستهای کلی سند تحول بنیادین آمده است که هدف آموزش و
پرورش رسیدن به حیات طیبه و پرورش و تربیت انسانهای مؤمن، پرهیزکار، امیدوار،
آزادمنش، مسئولیتپذیر، ظلمستیز، خودباور، ایثارگر و ... است. در قسمت باورها و
بایدهای دولت تدبیر و امید نیز آمده است که سسبتِ خغ ٥ش آ ٛٔصش ٚپشٚسش، سضذ ٚ ضىٛفب ٣٤ است که «رسالت خطیر آموزش و پرروش، رشد و شکوفایی
استعدادهای فطری و فراهم آوردن زمینهی تربیتپذیری دانشآموزان در تمام ساحتهای
وجودی برای دستیابی به مراتبی از حیات طیبه است». واقعیت آموزش و پرورش با این آرمانها تفاوت بسیاری دارد: 1/1 درصد
از دانش آموزان شیشه مصرف می کنند. 4 درصد هم سابقه یک بار مصرف شیشه دارند. در
میان دانشجویان معتاد، 60 درصد مصرفکنندگان مواد مخدر گفتهاند که شروع مصرف آنها
از دوره دانشآموزی بوده است. در سال 1387 بود قائممقام دبیرکل وقت ستاد مبارزه با
مواد مخدر از وجود 30 هزار دانش آموز معتاد در کشور خبر میدهد. همچنین بر اساس طرح شیوعشناسی مصرف مواد مخدر
که در سال 1390 انجام شد میزان مصرف مواد در گروه سنی 15 تا 19 سال معادل 13.56 درصد،
گروه سنی 20 تا 24 سال معادل 16.83 درصد، 25 تا 29 سال معادل 14.32 درصد است و
باقی مانده این رقم به گروههای سنی 30 تا 64 سال اختصاص دارد. طبیعی است که گروه
سنی 15 تا 19 سالههایی که در این آمار به آنها اشاره شده است در سن تحصیل هستند
که ممکن است در مدارس کشور مشغول به تحصیل باشند یا به علت اعتیاد نباشند و به جای
مواد مخدر تحصیل را ترک کرده باشند (سایت تبیان: 10 مهر 1393). علاوه بر این وجود آزار جنسی دانشآموزان و وجود
خشونت در مدارس تأیید میشود (سایت تابناک: 20 خرداد 1393).
در زمینهی پژوهش نیز وضعیت بر همین منوال است: آموزش و
پرورش به عنوان جایگاهی برای توسعهی تفکر، تحقیق و پژوهش در نظر گرفته میشود و
در شکل آرمانی آن این گونه توصیف میشود: تدوین و اجرای نظام حمایت مادی و معنوی
از معلمان پژوهشگر با اعطای فرصتهای مطالعاتی و انتشار نتایج تحقیق ایشان؛ ایجاد
و توسعهی شبکهی تحقیقاتی از ستاد تا مدرسه و تخصیص منابع بر اساس نیاز هر منطقه؛
برقراری ارتباط سازمانیافته با حوزهی علمیه و مؤسسات آموزش عالی و بهرهمندی از
پشتیبانی آنان در اجرای طرحهای پژوهشی؛ رصد نتایج بینالمللی در زمینهی کیفیت
نظامهای آموزشی و برنامهریزی؛ ایجاد مرکز اسناد، مدارک و اطلاعات نظام آموزش و
پرورش کشور و ... . علیرغم تمام تعارفاتی که با معلمین میشود بر اساس واقعیتهای
موجود معلمین حق و امکان تحقیق ندارند. بدین گونه که بر اساس شرایط و ضوابط شورای
عالی آموزش و پرورش عقد قرارداد پژوهشی فقط با اعضای هیئت علمی یا موسسات علمی
پژوهشی امکان پذیر است و به این سادگی معلمان از
فرایند تحقیق حذف میشوند و تمامی برنامههایی که برای ارتقای سطح پژوهشی معلمان
در نظر گرفته شده است از جمله فرصت مطالعاتی و انتشار نتایج تحقیق معلمان، خود به
خود از حیز انتفاع ساقط میشوند.
در زمینهی بودجهی پژوهشی نیز آرمانها با واقعیتها تفاوتهای
چشمگیری دارد. کل بودجهی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش 6 میلیارد تومان است که
در مقایسه با آرمانهایی که برای آموزش و پرورش در نظر گرفته شده است، رقم بسیار
ناچیزی است. علاوه بر این به علل مختلف از جمله عدم اعتقاد به تحقیق و تألیف و
کمبود بودجه، در بسیاری از ادارات آموزش و پرورش سازوکار و ساختار مناسب و حتی
نامناسبی برای ارزیابی و پاداش مقالات و تألیفات معلمین وجود ندارد.
5. واقعیت آموزش و پرورش این است که
حدود 98 درصد بودجهی آموزش و پرورش صرف حقوق معلمان میشود و مسائل و مشکلات
فراوانی گریبان این نهاد را گرفته و آن را فرسوده ساخته است. تبلیغ و تکرار مرتب
آرمانهای آموزشی از یک سو و ناتوانی نظام آموزشی از تحقق آنها نتایج ناخواستهی
زیانباری برای آموزش و پرورش و معلمان در بر داشته است که فقدان و فرسایش انگیزه
هم در میان معلمین و هم در میان دانشآموزان را در بر داشته است. علاوه بر این،
آرمانگرایی غیر واقعبینانه موجب شده است جایگاه فرهنگی و معلم در جامعه و سرمایهی
اجتماعیی که داشت و در سالهای نه چندان دور منحصر به فرد و برجسته بود به تدریج
رو به کاهش رود و این نیز به نوبهی خود نظام آموزشی را از آرمانهای مورد نظر خود
هر چه بیشتر دور سازد.
۱ نظر:
متاسفانه نظام آموزشی ایران یک چرخه باطل است که با صنعت و دنیای واقعی ارتباط کمی دارد. فقط مدرک دار تربیت می شود برای تدریس دوباره در دانشگاهها البته شاید بتوان پزشکی را استثنا کرد کهع ایران در برخی امور ابتکاری به خرج داده
ارسال یک نظر