در خودکشی کدام «خود» کشته میشود؟
خودکشی به مثابه یک
مسئلهی اجتماعی همواره مورد توجه جامعهشناسان بوده است. برای تحلیل خودکشی و در
مواجهه با آن، در وهلهی اول پرسش این است که چرا فرد، «خود» را میکشد؟ اما برای تأمل
در و تحلیل پدیدهی خودکشی، قبل از این که به این پرسش پاسخ داده شود باید دو نکته
را مورد بررسی قرار داد.
-
ابتدا باید پرسید که فرد کدام «خود» را میکشد یا کدام خود را کشته است؟ پاسخ
به این پرسش، قبل از هر چیز مستلزم پذیرش تعدد و تکثر «خود» است. مید خود را دارای
دو وجه «فاعلی» و «مفعولی» میداند (ریتزر، 1374: 157). استرایکر نیز معتقد است که افراد
مختلف به تعداد گروههایی که با آنها کنش متقابل دارند، دارای «خود» هستند. در
واقع خود یا خودها امری خلقالساعه و از پیش تعریفشده نیست بلکه امری متأمل و
باواسطه است که تحت تأثیر عوامل و شرایط مختلفی که در آن قرار میگیرد، برساخته میشود.
-
همواره میان خودها یا به عبارت دیگر و شاید بهتر «هویت»ها نوعی رقابت یا بازی
در جریان است برای این که کدامیک مدیریت رفتار، جهتگیری و مواضع فرد را بر عهده
بگیرد و بیش از همه برجسته شود. در خودکشی یکی از هویتها که امکان ابراز وجود مییابد
و به صورت انحصاری بر بدن چیره میشود، تحت تأثیر علل و دلایل مختلفی به شکلی آموخته
شده، آگاهانه و خشن قصد نابودی خود را دارد، اما از آن جایی که ذهن یا بدن انسان
به سان کشتیی است که اگر گرفتار طوفان شود همه سرنشینانش را با خود به قعر دریا میبرد؛
لذا در خودکشی، ظاهراً یک خود کشته میشود اما در واقع تمامی خودها و هویتهایی که
در ذهن و بدن فرد حضور دارند نیز نابود میشوند و در نتیجه سوت پایان بازیهای
هویتی به صدا در میآید.
-
دورکیم عامل اصلی خودکشی در زمانهی خود را آنومی میدانست. مرتون نیز بر نقش
آنومی در ایجاد انحرافات اجتماعی تأکید دارد. از نطر دورکیم و همچنین مرتون؛ انسان
ذاتاً زیادهخواه، فزونطلب و همواره به دنبال نفع شخصی است. کارکرد قواعد اخلاقی،
ایجاد محدودیت و کنترل برای این غرایز است. حال اگر از یک سو این ویژگیها و غرایز
بر قواعد اخلاقی حاکم شوند و برتری یابند و از سوی دیگر نابرابری در توزیع منابع و
مزایای اقتصادی وجود داشته باشد، به گونهای که عدم تناسب و انطباق میان اهداف و
وسایل به وجود آید و روشها و وسایل
کارآمد و مناسب برای دستیابی به اهداف به طور برابر و معمول در دسترس همگان نباشد آنگاه
آنومی یا شرایط آنومیک شکل میگیرد. در این حالت است که اصول اخلاقی تضعیف میشوند
و رقابت و نفع شخصی جای آنها را میگیرند.
-
تحرک اجتماعی غیر عادی و جهشهای طبقاتی غیر معمول در جامعهی ایران همراه با
تأکید بر تأسیس جامعهای ایدهآل و به دور از هرگونه کژی و کاستی از یک سو و وجود
موانع مختلف و متعدد برای دستیابی به نیازها و منافع معمول و عادی به اضافهی ضعف
مبانی اخلاقی و گسترش انواع گوناگون خشونت از سوی دیگر موجب شده است که در چنین
شرایطی، خودهایی سر بر آورند و ابتکار عمل میدان بازی هویتها را در دست گیرند که
خشونت را فرا گرفتهاند، دیگر خودها را نادیده میگیرند و به اصول اخلاقی چندان
پایبند نیستند و در نهایت فرد برای رهایی از وضع نامطلوب موجود یا اعتراض نسبت به
آن، علیه خود به خشونتی که فرا گرفته است، توسل جوید و در حقیقت خودهای دیگر را نیز
نادیده و به کام مرگ بکشاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر