1.
حمله به دفتر
مجله شارلی ابدو و ترور تعدادی از خبرنگاران و کارکنان آن مجله و متعاقب آن کشیدن
دوبارهی کاریکاتور پیامبر گرامی اسلام، حوادث سادهای نیستند که به این زودیها
فراموش و از خاطرهها محو شوند. برای اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، کشیدن
کاریکاتور پیامبر اسلام، عملی ناشایست و توهینآمیز است و آن را سوءاستفاده از
آزادی بیان تلقی و در نتیجه محکوم میکنند؛ اما، برای بخشی از مسلمانان، به ویژه
آنان که به رعایت حقوق بشر اعتقاد دارند و قواعد زندگی در دنیای مدرن را پذیرفتهاند،
ترور و اعمال خشونت علیه کسانی که اقدام به کشیدن و انتشار کاریکاتور کردهاند نیز
عملی غیر قابل توجیه است و آن را درست نمیدانند. در غرب نیز واکنشها متفاوت بود:
هم ترور روزنامهنگاران محکوم شد و هم توهین به مقدسات و ارزشهای مسلمانان.
صرفنظر
از محکومیت یا حمایت از اقدام مجلهی شارلی ابدو و ترورهای پس از آن، یکی از پرسشهایی
که مطرح شده این است که چرا مسئولین آن مجله کشیدن چنین کاریکاتوری را در دستور
کار خویش قرار دادهاند. پاسخها میتواند متفاوت باشند:
-
برخی بر این
باورند که مجلهی فکاهی شارلی ابدو خوانندهی چندانی نداشته و به همین دلیل در
آستانهی تعطیلی و ورشکستگی بوده است. دستاندرکاران آن مجله با این کار تلاش
داشتهاند تا توجهات را به سوی خود جلب کنند و از این طریق میزان فروش خود را
افزایش دهند و در نهایت شاید بدین وسیله بتوانند خود را از ورطهی ورشکستگی
برهانند.
-
همچنین در
پاسخ به پرسش فوق میتوان به گفتمان اسلامهراسی یا اسلام ستیزی اشاره کرد و کشیدن
کاریکاتور را در همان راستا و در ادامهی همان پروژه دانست. با توجه به این که تحریک
احساسات دینی مسلمانان با هجمه به مقدسات مسلمانان يكي از مهمترين محورهاي اسلامهراسي
براي ايجاد بدبيني است؛ بر این اساس میتوان گفت مدیران مجلهی شارلی ابدو نیز با
توهین به بزرگترین شخصیت دین اسلام در صدد تحریک احساسات مسلمانان برآمدهاند تا
نسبت به آنها بدبینی ایجاد شود و اسلامهراسی را بیش از پیش گسترش دهند.
-
یکی دیگر از
علل این اقدام دستاندرکاران مجلهی شارلی ابدو میتواند تلاش برای گسترش و ترویج برخی
از عناصر اصلی مدرنیته برای نمونه سکولاریسم باشد. در یک معنای کلی، در سکولاریسم
هدف این است که هر چه بیشتر حضور، نقش و تأثیر خدا و دین در ساماندهی به زندگی
فردی و اجتماعی کمتر شود به گونهای که بخش مهمی از اختیارات خدا تعطیل و بخش
دیگری از آن به انسان واگذار میشود و در معنای افراطی و ستیزهگر آن بدین معنی
است که هر آنچه تقدس و مشروعیت خود را از آسمان میگیرد بر روی زمین نه تنها نادیده
گرفته شود بلکه باید مورد هجمه واقع گردد.
2.
اگر پذیرفته
شود اهداف مدیران مجلهی شارلی ابدو یکی از موارد فوق یا تمامی آنها بوده است
آنگاه این نکته قابل بررسی است که آیا برخورد خشن و تروریستی با آن مجله و کسانی
که در آنجا فعالیت میکنند، آنها را در دستیابی به اهداف خود ناکام کرده است یا به
نوعی در تحقق اهدافی چون به فروش رساندن مجله، اسلامستیزی و ایجاد فضای بدبینی
نسبت به مسلمانان و ترویج سکولاریسم به آنها مدد رساندهاند. نگاهی اجمالی به
حوادثی که بعد از ترور کارکنان مجلهی شارلی ابدو افتاده است نشانگر این امر است
که ترور و خشونت آنها را در دسترسی به اهدافی که داشتهاند یاری رسانده است. بدین
گونه که تیراژ انتشار و فروش مجله – حداقل در
شمارهی اخیر آن - به حدی افزایش یافته است که دستاندرکاران هفتهنامهی فکاهی
شارلی ابدو هرگز تصور نمیکردند مجلهی فکاهیشان، چنین و در تیراژ چند میلیونی به
فروش برسد و برای تهیهی آن، مردم برای ساعتها در صفهای طولانی به انتظار
بایستند.
علاوه
بر این، اقدام تروریستی و خشن علیه مجله دقیقاً سخن و ادعای مجله و گفتمان اسلامهراسی
را تأیید کرد که اسلام را دین خشونت و ترور مینامند و بدین وسیله در بدبین کردن
اذهان نسبت به اسلام به اهداف خود نائل آمدند. کسانی که سر ستیز با اسلام دارند و میخواهند
آن را حداقل در کشورهای غربی به حاشیه برانند به گونهای به معرفی اسلام میپردازند
که گویی اسلام رهآوردی جز خشونت و ترور برای غرب نداشته و ندارد. در واقع اقدامات
تروریستی و خشن گروههای افراطیی چون داعش نیز جز تأیید نظر و گفتهی اسلامهراسان،
دستاوردی برای اسلام نداشته و نخواهد داشت. این گروهها و این قرائت از اسلام میتواند
برای مدتی چند در مناطقی که خلاء قدرت در آن وجود دارد سر برآورند یا برای کسانی
که از مدرنیته و عناصر و دستاوردهای آن جز تحقیر و ناکامی و خطر، خیری ندیدهاند
جذاب باشد و از آموزههای آن پیروی کنند اما توانایی تداوم در دنیای کنونی را
ندارند. شاید تنها نتیجهای که از اقدامات و حضور آنها منتج میشود این است که مهر
تأییدی هستند بر ادعاهای اسلامستیزان و تقویت هویتی است که برساختهاند. اسلامستیزان
بسیار خرسندند به عنوان دیگری مسلمانان این هویت را نیز به بازی بگیرند و حضور آن
را به طور گستردهای در میدان بازیهای هویتی استمرار بخشند.
3.
در مورد هدف
سوم اما باید اندکی تأمل و پرانتزی باز کرد چرا که نیاز به توضیح بیشتری دارد. قبل
از هر چیز البته به صورت اجمالی، لازم است نوعی دستهبندی از رابطهی میان گناه و
جرم ارائه شود. بدیهی است یکی از مبانی قوانین و احکام جزایی در کشورهای اسلامی،
احکام جزایی فقهی است. به طور کلی میتوان از سه دسته سخن به میان آورد:
-
در این نوشتار
منظور از جرم در معنای حقوقی آن است و فعل یا ترک فعلی به حساب میآید که در
قوانین جزایی یک کشور برای آنها مجازات و یا اقدامات تربیتی و تأمینی در نظر گرفته
شده است و گناه به معنای خلافی است که برخلاف فرمان و اوامر و نواهی خداوند باشد.
-
رابطهی اول
بدین شکل است: دستهای از گناهان که در قانون به عنوان جرم به رسمیت شناخته میشوند
و علاوه بر عقوبت اخروی، در دنیا نیز به صورت قانونی، مجازات برای آن در نظر گرفته
شده است. مانند قتل، زنا، دزدی، ارتشا و ...
-
وضعیت رابطه و
دستهای دیگر از گناهان بدین گونه است که اگر افراد در ملاءعام آنها را مرتکب شوند
مشمول جرم و مجازات قانونی خواهند شد اما ارتکاب آنها در خفا و در حریم خصوصی
گناهی است که صرفاً مجازات اخروی را به دنبال خواهد داشت. مانند روزهخواری
-
رابطهی سوم
بدین گونه است که بخشی از گناهان فقط مجازات اخروی در پی دارند و به جرم قانونی که
برای آنها مجازات دنیوی در نظر گرفته شود، تبدیل نشدهاند. مانند دروغگویی، ترک
نماز، نپرداختن زکات و ...
-
گروههای
بنیادگرا و فقه-محور تلاش میکنند و تمایل دارند قسمت عمدهی گناهان را به جرم
تبدیل نمایند و بدین وسیله برای آنها مجازات دنیوی در نظر گیرند. برای مثال طالبان
در دوران حاکمیتش در افغانستان، ریش مردان را اندازه میگرفت و برای آن حد در نظر
گرفته بود. یا برای بیرون آمدن زنان به تنهایی و ... مجازاتهایی را تعیین کرده
بود و دولت موظف بود آنها را اجرا نماید. داعش نیز بر همین منوال نه تنها گناهان
بلکه بسیاری از مکروهات را نیز مشمول جرم دانسته و مرتکبین را مجازات مینماید.
-
البته این
نکته قابل تعمیم به تمامی کشورهای اسلامی نیست. در میان کشورهای مختلف اسلامی در
زمینهی مقدار و دامنهی تبدیل گناه به جرم تفاوت وجود دارد. برای مثال در برخی از
کشورها مانند ایران عدم رعایت حجاب در ملاءعام جرم به شمار میآید و در نتیجه
مجازات قانونی برای آن در نظر گرفته شده است اما در بسیاری دیگر از کشورهای اسلامی،
جرمی به نام بیحجابی وجود ندارد و در نتیجه مجازاتی برای آن در نظر نگرفتهاند.
حال با
توجه به این تقسیمبندی،
پرسشی که مطرح میشود این
است که کشیدن کاریکاتور شخصیتهای مقدس
دینی از جمله پیامبر گرامی اسلام در کدام دسته قرار میگیرد؟ آیا هم مجازات دنیوی و هم مجازات
اخروی بر آن مترتب است؟ یا صرفاً باید در این زمینه، گناهکار را به خدا و به آخرت واگذار
کرد؟ قبل از پاسخ به این پرسشها اشاره به داستان «عبدالمطلب و ابرهه» میتواند ما
را در درک بیشتر این وضعیت و پاسخ به پرسشهای فوق یاری رساند:
«عبدالمطلب
پدربرزگ پیامبر بزرگ ما حضرت محمد (ص) بزرگ مکه بود. ایشان در کنار کعبه مشغول
عبادت خدای بزرگ بودند که فردی از اعراب به سمت او آمد .مرد
عرب گفت: ای سید و آقای من، ابرهه پادشاه یمن با سپاه بزرگی به سمت مکه میآید و
میخواهد خانه کعبه را ویران کند. او خواسته که با بزرگ اعراب صحبت کند. همچنین
شترهای شما را که در کوه مشغول چرا بودهاند غارت کرده است. عبدالمطلب تا این را
شنید گفت: الان به سمت ابرهه میروم .
ابرهه
در چادر نشسته بود و منتظر سید قریش عبدالمطلب بود. وقتی عبدالمطلب وارد شد، ابرهه
گفت : من به مکه آمدهام تا خانهی کعبه را ویران کنم و سپس با لشکرم به یمن برگردم. عبدالمطلب بدون توجه به حرفهای او گفت: لطفا
شترهای من را که سربازان شما در کوههای اطراف مکه غارت کردهاند به من پس بدهید. ابرهه
از این حرف عبدالمطلب تعجب کرد و گفت: من آمدهام محل عبادت شما را ویران کنم، آن
وقت تو به فکر شترهایت هستی؟ عبدالمطلب گفت: من صاحب شترهایم هستم و خانه کعبه هم
صاحب توانایی دارد که از آن محافظت میکند. ابرهه دستور داد تا شترهای عبدالمطلب
را به او پس دهند .
عبدالمطلب
نزد خانه کعبه آمد و برای نابودی دشمنان و حفظ خانه کعبه دعا کرد سپس ایشان از مردم خواستند که به کوههای
اطراف مکه پناه ببرند تا از حملهی ابرهه و سپاهش در امان باشند. اما خودش در کنار
کعبه ماند و به عبادت مشغول شد.»
این
داستان را میتوان از یک جهت این گونه تفسیر کرد و گفت، ویران کردن خانهی خدا
صرفاً گناه است و هیچ مجازات دنیوی بر آن مترتب نیست و از جهت دیگر میتوان گفت آنگاه
که خانهی خدا در معرض تهدید و ویرانی قرار میگیرد، عبدالمطلب خود را در جایگاه
خدا قرار نمیدهد و بر اساس عبودیتی که برای خود انسان قائل است و با ایمان و
اعتماد به قدرت خداوند، راه دعا را برمیگزیند تا خدا از خود دفاع کند و همچنان در
جامعه و بر روی زمین حضور فعال داشته باشد. این که عبدالمطلب به فکر شترهایش است
بدان معنی نیست که ویرانی خانهی کعبه و محل عبادتش برای ایشان دارای اهمیت نیست،
بلکه نشان میدهد که با این کار، حضور واقعی خداوند را تأیید میکند و دخالت در
حوزهی اختیارات خداوند را برای خود جایز نمیداند و کار خدا را به خدا واگذار میکند.
در واقع پیام اصلی این داستان این است که خدا خود میتواند از خانهی خویش به
بهترین وجه دفاع کند و به بهانهی دفاع از خانهی خدا نباید انسان حضور و اقتدار
خدا را نادیده گیرد. وظیفهی انسان بندگی است که این امر در دعا به خوبی متجلی میشود
و عبدالمطلب به جای حضور در جایگاه خدا، با توسل به دعا اخلاق بندگی را رعایت میکند
و پا را از حد و حدود خویش که همانا احساس بندگی و عبودیت است فراتر نمیگذارد. به
عبارت دیگر و بر اساس تقسیمبندیی که از رابطهی گناه و جرم ارائه شد، عبدالمطلب،
تخریب خانهی خدا را گناهی میداند که نمیتوان آن را در زمرهی جرائم به شمار
آورد و در حادثهای که ذکر آن رفت نشان میدهد که مجازات دنیوی برای آن در نظر
نگرفته است. در حالی که ابرهه بر خلاف عبدالمطلب به دخالت انسان در امور خدا باور
داشته است به همین خاطر این انتظار را از ایشان داشته است.
سروش
دباغ در مقالهای تحت عنوان «قرآن،
اهانت و دیگری» بر این باور است که از منظر قرآن، هر چند
اهانت
کردن و دشنام دادنِ به اعتقادات مسلمانان امری خطا و ناموجه است، اما از منظر حقوقی،
مجازاتی درانتظار فرد اهانت کننده نیست. به عبارت دیگر، اگر چه ایشان کشیدن
کاریکاتور را از مصادیق بارز توهین به مقدسات مسلمانان تلقی میکند اما در همان
حال قائل به مجازات دنیوی برای آن اهانت نیست. بر این اساس شاید بتوان گفت کشیدن
کاریکاتور اهانت و گناهی است که مجازات دنیوی برای آن مشخص و تعیین نشده است و در
دستهی سوم رابطهی میان گناه و جرم قرار میگیرد.
حال
اگر این استدلال را بپذیریم، این پرسش پیش میآید که آیا توسل به ترور و خشونت و
اعمال مجازات دنیوی برای چنین گناهانی، در راستای تقویت سکولاریسم است یا آن را
محدود و متوقف میسازد؟ نگارنده بر این باور است که تروریستها از این جهت نیز
توهینکنندگان به پیامبر گرامی اسلام را در رسیدن به اهدافشان یاری رساندهاند و اقدامی
که انجام دادهاند کاملاً سکولار بوده است. چرا که خود را در جایگاهی تعریف کردهاند
تا گناهی را که مجازات آن در حیطهی اختیارات و حق خداوند است به خود اختصاص دهند
و هم مجازات دنیوی برای آن در نظر گیرند و هم در نهایت آن را به مرحلهی اجرا درآورند.
این روش دقیقاً منبطق بر هدف و روش سکولارهاست که میخواهند حضور و اقتدار خداوند
را از جهان بزدایند و انسان به جایگاهی برسد که به جای خدا تصمیم بگیرد و عمل کند.
در حالی که اگر مسلمانان روش عبدالمطلب را در پیش گیرند و آن را در دنیای جدید رعایت
نمایند توهینکنندگان در دستیابی به اهداف خویش کاملاً ناکام میماندند. اولاً این
تعداد از مجله هرگز به فروش نمیرفت و هفتهنامهی شارلی ابدو همچنان در حاشیه میماند،
ثانیاً ادعاها و تبلیغات اسلامستیزان نیز نقش بر آب میشد و اسلام رحمانی، عقلانی
و معتدل به دنیا معرفی میگردید و ثالثاً با توسل به دعا و رعایت اخلاق بندگی،
حضور فعال خدا را در زندگی و جهان بیش از پیش به نمایش میگذاشتند. در واقع دعا در
دنیای جدید میتواند راه مناسبی برای برخورد با توهینهایی شود که تحت عنوان آزادی
بیان، ابراز میشود، همچنین مجرای مناسبی برای حضور مجدد خداوند در ساماندهی به
زندگی و ذهنیت انسان است که اگر مورد توجه قرار گیرد در مواجهه با چنین حوادثی،
مسلمانان، توهینگران را در رسیدن به اهداف خود ناکام میگذارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر