معلمی به
دلایل گوناگون، شغلی هم بسیار دشوار است و هم بسیار لذتبخش. البته امروزه، دشواری
آن بر جذابیتش میچربد. دشوارترین لحظات آن ، از نظر من، زمانیست که به لطف سلطهی
نگاه ایدئولوژیک بر مطالب درسی، معلم در یک وضعیت پارادوکسیکال قرار میگیرد. بر
طبق وظیفهای که مقرر شده است، باید محتوای کتاب را تدریس کنی و میدانی آنچه که میگویی
و تشریح میکنی، درست و منطبق بر واقعیت نیست و آن گاه که دانشآموزان هم میدانند
واقعیت به گونهای دیگر است، بیش از هر زمان دیگری در منگنه و در موقعیتی سخت قرار
میگیری که احساس خستگی، شرمندگی، دروغگویی و فریبکاری را توأمان داری و این، جسم
و جانت را میآزارد.
1.
در کتابهای جامعهشناسی
که در مقطع متوسطه تدریس میشوند به بهانههای مختلف، فرهنگ غرب با فرهنگ اسلامی
یا علوم تجربی به ویژه جامعهشناسی با علوم اسلامی مورد مقایسه قرار میگیرد. در
این مقایسه، همواره، نتیجه گرفته میشود که در فرهنگ غرب و بر اساس علوم اجتماعی و
انسانی، چنان دنیاگرایی بر اخلاق چیره شده و عرصه را بر آن تنگ میکند که نهایتاً
ارزشهای معنوی و الهی تضعیف خواهند شد. در جامعهشناسی 2 آمده است: «جهان غرب به
تناسب رویکرد این جهانی خود، با آن دسته از اوصاف روانی و اخلاقی سازگار است که در
ارتباط با آرمانها و ارزشهای دنیوی آن شکل گیرند و با ویژگیهای اخلاقی که
براساس ارزشهای معنوی و الهی وجود انسان شکل گرفته باشــند، سازگار نیست. همانگونه
که هویت اجتماعی جهان متجدد، با هویت روانی و اخلاقی معنوی ناسازگار است، هویت اخلاقی
و الهی انسان نیز نمیتواند با هویت جمعی دنیوی این جهان سازگاری داشته باشد».
در جایی
دیگر باز به مقایسه جهان اجتماعی غرب و جهان معنوی اسلام پرداخته میشود: « نگاه
دنیوی جهان متجدد و ارزشهای اخلاقی آن به گونهای اســت که به طبیعت به عنوان یک
مادۀ بیجان، برای تصرف و به خدمت گرفتن آن نگاه میشود.
انسان در این جهان هر نوع تصرفی را برای بهرهوری بیشتر از طبیعت انجام میدهد. درجهان معنوی اســلام، طبیعت به عنوان موجودی زنده، آیت و
نشانه خداوند است. انسان در طبیعت به
عنوان خلیفه خداوند است و خلیفه خداوند براساس اراده و مشی الهی وظیفه عمران و آبادانی
آن را دارد؛ یعنی انســان حق ندارد تصرفاتی را که مخالف اراده حکیمانه الهی است در
جهان طبیعت و در جسم و بدن خود انجام دهد».
2.
«مارک زاکربرگ» و
«پریسیلا چان» سه شنبه اول دسامبر خبر تولد دخترشان و یکی از بزرگترین موسسات خیریه
جهان را اعلام کرد. این موسسه خیریه «طرح چان زاکربرگ» نام دارد و 99 درصد از
سرمایهی فیسبوک که ارزش آن معادل 45 میلیارد دلار است را به آن اختصاص دادهاند.
این نهاد خیریه که مرکزی غیر انتفاعی خواهد بود سرمایه گذاریهای اختصاصی انجام میدهد
تا تاثیری مثبت روی جوانب مختلف زندگی بشر داشته باشد. «زاکربرگ» اهداف خود از
تأسیس این نهاد خیریه را چنین بیان میکند: پیشرفت پتانسیلهای بشر و ارتقای کیفیت
زندگی در زمینههایی مانند پزشکی، اقتصاد، دسترسی آزاد به اطلاعات و در ارتباط با
کاهش فقر، تشویق برابری برای همهی کودکان نسل آینده و قدرت بخشیدن به گروههایی
که کمتر دیده شدهاند.
این زوج جوان قبل از آن نیز در
امور خیریه مشارکت داشتهاند: سال گذشته، این زوج جوان، مبلغ 25 میلیون دلار برای
مبارزه با ابولا اهدا کردند تا در برابر این بیماری ایستاده و از شیوع آن همانند HIV جلوگیری کنند. زاکربرگ همچنین مبلغ 100 میلیون دلار
برای بهبود کیفیت مدارس عموم Newark بخشیده بود. کمک
به انجمنها و امور خیریه به این زوج جوان محدود نمیشود و دیگر ثروتمندان نیز، به
نوبهی خود در کارهای خیر مشارکت میجویند. «بیل» و «ملیندا گیتس» در سال 2000
میلادی، بنیادی با نام خود راه انداختند؛ تا به امروز مبلغ 44 میلیارد دلار هزینه
کردهاند که اندکی از ثروت اهدا شده 45 میلیاد دلاری زاکربرگ کمتر است. این اقدامهای
خیرخواهانه و انساندوستانه با استقبال میلیاردرهای دیگر مواجه شده و برخی از آنها
از جمله «وارن بافت» برنامههایی را برای بخشش بخشی از دارایی خویش اعلام کرده و
به دیگران نیز توصیه کرده است که برای اهدای ثروت خویش به نسلهای آینده تعلل
نورزند و منتظر مرگ نباشند.
3.
در رسانهها از
فسادهای مالی و رکوردشکنی روزانهی آن در پروندههای جدید به طور مرتب سخن به میان
میآید. مقدار ریالی این پروندهها بیش از هزاران میلیارد است. محیط زیست به شدت تخریب
شده است و میزان آلودگی برخی از شهرها وضعیت پرمخاطرهای را برای مردم به وجود
آورده است. سونامی انواع سرطان و سکتهی قلبی، روزانه جان شهروندان را میگیرد. از
سوی دیگر سن خودکشی، فرار از خانه، اعتیاد، فحشا و کودکان کار روزبهروز در حال
کاهش و به کمتر از 15 سال رسیده، حاشیهنشینی و بیخانمانی افزایش گستردهای یافته
و سرمایهی اجتماعی دچار فروپاشی و فرسایش شده است.
به لحاظ
اخلاقی فاجعهبار است اگر بدانیم دختران برای دستیابی به سرپناهی موقت باید به
معاملهای بسیار نابرابر و غیر اخلاقی و انسانی تن دهند، حدود 80 درصد دختران فراری در 24 ساعت اول مورد تجاوز
قرار میگیرند و از این پس امکان بازگشت آنها به خانه تقریباً به صفر میرسد.
اعتیاد صنعتی به سرعت در حال افزایش است و حتی به مدارس هم رسیده است. با وجود
ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی، معاون وزیر بهداشت، میزان مصرف سالانه الکل را در
ایران 420 میلیون و مصرف سرانه را بیش از 8 لیتر اعلام کرده که 2 لیتر از متوسط
جهانی بیشتر است. بسیاری از کالاهای مصرفی از آبلیمو و شیر گرفته تا گوشت و سوسیس
و کالباس و ... غیر بهداشتی، ناسالم و دارای انواع مخاطرات و منشأ بیماریهای مختلف
هستند. به قول صفایی فراهانی: جامعهی ایران دچار سقوط اخلاقی شدید شده است.
4.
بر اساس آنچه آمد
شاید اندکی از وضعیت دشوار و پارادوکسیکال یک معلم جامعهشناسی درک شود. رفتار
«زاکربرگ و چان» کاملاً اخلاقی است و نشانهای از سودپرستی در آن به چشم نمیخورد.
اما ما به عنوان معلم جامعهشناسی باید به دانشآموزان بگوییم که ارزشهای اخلاقی
و معنوی از جهان غرب رخت بربسته است. اگر نامهی ایشان تحلیل محتوا شود این نکته
به خوبی عیان خواهد شد که اخلاق و معنویت در انجام این بخشش بینظیر و سخاوت بزرگمنشانه
که گنج شایگان خویش را به رایگان در اختیار نهادهای غیرانتفاعی قرار داده؛ نقش بهسزایی
داشته است.
قبل از هر
چیز باید گفت بخشش و اهدای بخشی از ثروت و به طور کلی آنچه که به آن علاقه و دلبستگی
داری، رفتار و کنشی کاملاً معنوی و اخلاقی به شمار میآید. این رفتار آنگاه اخلاقیتر
است که این باور نسبت به فرهنگ غربی و نظام سرمایهداری وجود دارد که سودپرستی جزو
ارزشهای اساسی آنها به شمار میآید. اگر این گزینه درست باشد (بر اساس نظریه
«ماکس وبر» تا حدی این گونه است) رفتار این انسانهای بخشنده، اخلاقیتر میشود
چرا که بخشش واقعی زمانی دارای ارزش فراوان است از آنچه بدان نیاز و فراتر از
نیاز، دلبستگی داریم، ببخشیم؛ آن هم در این حد که بسیار شبیه به رفتارهای عارفان و
انسانهای اخلاقمدار است. خداوند در قرآن میفرماید: «هرگز به نيكوكارى نخواهيد
رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعاً خدا بدان
داناست» (آل عمران؛ 92). در جامعهای که ثروت و سود جزو ارزشهای اصلی به شمار میآید
اهدای 99 درصد از ثروت خویش میتواند به عنوان اوج نیکوکاری و نشانههایی آشکار از
هویت اخلاقی و معنوی تلقی شود.
علاوه بر این
نکاتی دیگر در نامهی «زاکربرگ و چان» به فرزندشان «مکس» وجود دارد که اخلاقیتر
بودن رفتار این پدر و مادر مهربان را بهتر عیان میسازد. به عبارت دیگر نه تنها
کنش خیرمندانهی این افراد میلیاردر اخلاقی است بلکه در اهدافی که در نظر داشتهاند؛
عیار اخلاقی بیشتری نهفته است. در واقع هم اصل عمل اخلاقی است و هم اهداف آن عمل.
شاید به این دلیل است که بر دیگران تأثیر داشته است و دیگر میلیاردرها نیز این راه
را در پیش گرفتهاند:
-
تمام این ثروت به
افتخار به دنیا آمدن یک دختر به این شکل اهدا شده است. میدانیم حضور دختر و ابراز
شادی برای تولد وی، وضعیت را بسیار اخلاقیتر میسازد؛ این دختر چنان پدر و مادر
خویش را شاد و مهیج ساخته است که زبانشان قاصر است از بیان آنچه از رهگذر تولد «مکس»
به دست آوردهاند؛
-
بخشندگان 99 درصدی
اگر چه بر این باورند روند کلی وضعیت جهان روبه بهبودی است اما این مانع از
بخشندگی و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر نمیشود و حس تعهد اجتماعی و مسئولیتپذیری
ایجاب میکند سهم خود را با سرمایهگذاری در زمینهی بهداشت و سلامت، دسترسی به
اینترنت، آموزش مناسب، پل زدن به استعدادها، برابری، ارتقای پتانسیل انسانی، حفاظت
از محیط زیست، صلح و رفاه، رفع فقر و گرسنگی ادا نمایند و این همه صرفاً به خاطر
عشق به فرزند خودشان نیست بلکه فراتر از آن اعتقاد به تعهد و مسئولیت اخلاقی در
قبال زندگی نسل کنونی و تمامی کودکان نسل آینده است؛
-
معنویت در شکل اصیل آن همواره فرد را به سوی رعایت حقوق اقلیت و کسانی که
از قدرت بهرهی چندانی ندارند، رهنمون میسازد لذا امیدوار است با سرمایهگذاری
درست به این پرسش در آینده پاسخ مثبت داده شود. ایشان هدف خود را چنین بیان میدارند
و به نوزاد خویش پیام میدهند که این بخشش چه اهداف اخلاقی و والایی را پیگیری میکند
: آیا خواهیم توانست بهواقع به تمامی افراد از زن، کودک، اقلیتها، مهاجران و افرادی
که ارتباطهای قوی ندارند، قدرت دهیم؟
-
در این نامه چند
بار از عشق به فرزند، دیگران و امیدی که بر اثر تولد دخترشان به دست آوردهاند سخن
به میان میآورند و برای آیندهی دخترشان نیز چنین آرزوی دارند که زندگی سرشار از
عشق و امیدی داشته باشد. عشق نماد ممتاز و برجستهی حضور معنویت و اخلاق در جامعه
است. در حقیقت این بخشش و این اهداف عالی را فقط میتوان با پادرمیانی عشق توجیه و
درک کرد وگرنه کمتر انگیزهای دیگر خواهد توانست در این حد انسان را از خود بیخود
سازد که 45 میلیارد دلار را برای ساختن آیندهای بهتر ببخشاید.
نکتهی
آخر: در جامعهای که اخلاق و معنویت از آن رخت بربسته باشد طبیعتاً نباید چنین
رفتارهایی مشاهده شود، بلکه به جای آن مردم باید هر روز منتظر باشند تا رسانهها و
مسئولین از فسادی میلیاردی رونمایی کنند و افرادی را به عنوان قهرمان ببینند برای
رسیدن به پول و سود به هر کاری دست بزنند. همزمان با انتشار خبر عمل اخلاقی و
معنوی و به دور از هرگونه سودپرستی رئیس فیسبوک، در رسانههای اجتماعی ما خبری
منتشر میشود که نه تنها هیچ نشانی از معنویت در آن دیده نمیشود بلکه واکنش
چندانی نیز در میان مردم برنمیانگیزد: بخیههای تازه صورت کودکی را به خاطر بیپولی
کشیدند؛ به خاطر 150 هزار تومان ناقابل. آیا جای آن نیست که خون در دل مردم موج
زند؟ که این گونه قدر و ارزش انسان و انسانیت پایین آمده است. قرار گرفتن در چنین
وضعیت پارادوکسیکالی بسیار دشوار است. نباید بیش از این خود و دانشآموزان را فریب
دهیم. آیا در غرب عاری از اخلاق و معنویت، اگر بخیههای صورت دختری نوجوان به خاطر
بیپولی والدین کشیده شود، چند نفر حاضرند بخشی از ثروت خویش را اهدا کنند تا چنین
کاری صورت نگیرد و در مقابل واکنش جامعهی ما نسبت به این خبر چه بوده است؟ چگونه
من معلم میتوانم این پارادوکس را برای دانشآموزان توضیح دهم؟ آیندهی این دانشآموزان
رو به کجا میرود؟ آیا آن چنان که والدین «مکس زاکربرگ» نگران آیندهی دخترشان و
کودکان نسل آینده هستند و 99 درصد ثروت خویش را به بهتر شدن آن اختصاص دادهاند ما
نیز به آیندهی فرزندانمان میاندیشیم و حاضر به فداکاری هستیم؟ حداقل بهتر است
واقعیت را به آنها آموزش دهیم چرا که تلاش برای دسترسی بیشتر مردم به اینترنت و
اطلاعات درست که جزو اهداف زاکربرگهاست بالاخره به نتیجه میرسد و ما دیگر
توانایی کتمان و وارونهنمایی حقیقت را نخواهیم داشت. فرهنگ غرب و اصولاً تمامی
فرهنگها را باید طیفوار دید که ترکیبی از رنگهای مختلف است. سودپرستی وجود دارد
اما در کنار این سودپرستی رفتارهای معنوی و اخلاقی زیبای چشم و روحنواز هم بسیار
دیده میشود.
۱ نظر:
اخلاقیات را حاصل نگرش جامعه باید دانست. زمانی که در جامعه ای برظاهر سازی و دروغ پنداری حرمت قایل میشوندباید خود را برای هر گونه طوفان و سونامی غیر اخلاقی آماده نمود.ریشه دروغ پنداری در ایران ریشه ای دیرینه دارد. میتوان به زمان قبل از اسلام آن نیز اشاره نمود. البته در جوامع رومی و یونانی نیز نشانه هایی از دروغ پنداری وجود دارد . اما نه برای جوامع اندرونی ، بلکه برای جوامع همسایه، به جهت توان غلبه بر آنان.مثلا همین " خولیای اسکندر مقدونی برای یافتن چشمه جاویدان" از آنجا این پندار دروغ شکل میگیرد که رومیان و یونانیان بارها وبارها از پرورش یافتگان آیین آریایی( زردشتی) شکست خورد و به اقرار خودشان آنان(سربازان آیرانی) را از خدایان ویا دارای بازوان و نیروی خدایان میخواندند. چون راهی برای غلبه و شکست ندیدند پس به فکر چاره ای که بالاتر از رویا و تربیت زردشتی( تربیت کردار نیک یا همان کِرد بودن) میبود ، دست زدن.یعنی فکر رسیدن به آبی که عمری جاویدان به انسان ارزانی میدهد.پس باین ایدئولوژی بالاتر از ایدئولوژی زردشتی(کِرد بودن)توانستند بسیاری از اقوامی که خود را کِرد یا همان پرورش یافته بالاترین مرحله تربیت آیین زردشتی بود( کردار نیک)می دیدند، فریب داده و به قلب سرزمینشان نفوذ کرده، وهمان مردمی که زمانی هواخواه بزرگان و امیران خود بودند، از فرمان آنها سرباز زنند و به تدریج بر حکومت قدرتمند آریایی چیره گشته و کتابی را که منبع تربیت این قوم بود در آذربادگان بسوزانند و نسخه دیگر آنرا در پاسار گارد به سرزمین خود برده تا رموز این کتاب شگفت انگیز را دریافت کنند و با همین رموز بتوانند برای همیشه برآنها چیره شوند."" برگرفته از مجموعه پژوهشهای خود""
ارسال یک نظر