۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

انتخابات مجلس و آینده قدرت

ر

قابت برای دستیابی به کرسی­های مجلس نهم به طور بی­سابقه­ای بسیار زودتر از آنچه انتظار می­رفت، آغاز شده است. از هم اکنون بسیاری از نقش­های سیاسی در سطوح عالی قدرت و افراد متنفذ سیاسی در مورد انتخابات مجلس که در اسفند امسال برگزار می­شود، اظهار نظر کرده­ و موضع گرفته­اند. اصولگرایان و جناح­های مختلف درون آن، برای رسیدن به لیست واحد و یا به دست آوردن سهم بیشتر از آن لیست، دست به اقدامات گوناگونی از جمله رایزنی برای تشکیل جبهه و کمیته­ی مشترک زده­اند. اصلاح­طلبان نیز از ضرورت برگزاری انتخابات سالم و منصفانه و در غیر اینصورت رفتن به سوی عدم مشارکت یا تحریم فعال، سخن به میان آورده­اند. در جمهوری اسلامی همواره انتخابات از اهمیت برخوردار بوده اما چرا انتخابات مجلس نهم از چنین اهمیت خاصی برخوردار گشته است و این وضعیت جدید یا به عبارتی رقابت زودرس انتخاباتی را چگونه می­توان تفسیر کرد؟

1. عدم حضور اصلاح­طلبان در انتخابات: پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری و اعتراض­های متعاقب آن، حضور و مشارکت اصلاح­طلبان در انتخابات به مسئله­ای بسیار پیچیده تبدیل شده است. اصلاح­طلبان برای ورود به میدان انتخابات شروطی را مطرح کرده­اند که از سوی حاکمیت، امکان قبول و تحقق آن شروط برای ورود آنها به عرصه­ی رقابت انتخابات مجلس بسیار کمرنگ است و از سوی دیگر بسیاری از اصولگرایان اگر چه شاید دل خوش چندانی از دولت نهم و دهم نداشته باشند اما در عین حال، تمایل چندانی به تکرار تجربه دولت هفتم و هشتم و مجلس ششم ندارند، لذا به احتمال قوی حضور اصلاح­طلبان در انتخابات مجلس ناچیز و بسیار کمرنگ خواهد بود. علاوه بر این، بررسی رفتار انتخاباتی و میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس، به ویژه در شهرهای بزرگ، نشان از آن دارد که سهم اصلاح­طلبان از سبد آرای مردم، به طور معنی­داری بیشتر از رقبایشان می­باشد و در صورت تأیید صلاحیت، به آسانی، اکثریت مجلس را در اختیار می­گیرند. این بدان معنی است که در صورت حضور فعال اصلاح­طلبان در انتخابات، به همان نسبت شانس اصولگرایان برای ورود به مجلس کم خواهد بود. حال که امکان مشارکت اصلاح­طلبان در انتخابات فراهم نیست و امیدی به تحقق شرایط حداقلی خویش ندارند، این امر مخالفان اصلاح­طلبان را ذوق­زده کرده است و فرصت خوبی به دست جناح­های مختلف اصولگرایان خواهد داد تا در این رقابت درون­گروهی و در غیاب رقیبی قدرتمند، با راهیابی به مجلس، سهم خود را از قدرت بیش از پیش افزایش دهند و جایگاه خود را تقویت و تحکیم نمایند.

2. تأثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری آینده: در تاریخ جمهوری اسلامی شاهد آن بوده­ایم که رئیس جمهور و یا اطرافیان آن، همواره در دور دوم ریاست جمهوری، به دلایل مختلف از جمله حفظ و تداوم حضور خود در قدرت، اهمیت ویژه­ای برای انتخابات مجلس قائل شده­اند، در مقابل بخشی از حاکمیت و سطوح عالی قدرت، خواهان پایان دادن به قدرت رئیس جمهور و اطرافیانش و یا به قدرت رساندن افراد مورد اعتماد خود بوده­اند. در این زمینه می­توان به دو تجربه اشاره کرد: تجربه­ی هاشمی و تجربه­ی خاتمی.

الف. تجربه­ی هاشمی: در سال­های پایانی دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، میان وی و بخشی از اصولگرایان در مورد لیست مشترک انتخاباتی، برای ورود به رقابت­های انتخاباتی مجلس پنجم، اختلاف نظر پیش می­آید و آنگاه که توافق بر سر لیست مشترک حاصل نمی­شود، اطرافیان وی تحت عنوان کارگزاران سازندگی، فعالیت انتخاباتی را آغاز می­کنند و بخشی از کرسی­های مجلس را به خود اختصاص می­دهند. در سالهای بعد، کارگزاران سازندگی در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری نیز نقش فعال و تعیین­کننده­ای ایفا می­کنند و به هدف خود که همانا تثبیت و حتی افزایش سهم خود از قدرت بود، دست یافتند.

ب. تجربه­ی خاتمی: خاتمی نیز همانند هاشمی، در سال­های پایانی دور دوم ریاست جمهوری خویش، در صدد بر آمد تا بخشی از یاران و اطرافیان خود را که بسیاری از آنها در مجلس ششم نیز حضور داشتند، روانه­ی مجلس هفتم نماید تا بدینوسیله سهم ایشان از قدرت کم نشود. در مقابل، بخشی از حاکمیت که از دوران ریاست جمهوری خاتمی و مجلس ششم و برنامه­های سیاسی و فرهنگی ایشان دل خوشی نداشتند، بیکار ننشستند و علیرغم چانه­زنی و فعالیت­های کروبی و خاتمی در سطوح عالی قدرت، با رد صلاحیت کردن اکثریت اصلاح­طلبان که بخش عمده­ای از آنها نماینده­ی مجلس نیز بودند، مانع از تکرار تجربه­ای شدند که منجر به ورود کارگزاران سازندگی به مجلس شد. بدین­ گونه بود که دولت خاتمی، انتخاباتی را برگزار کرد که شورای نگهبان، میدان انتخابات را از اصلاح­طلبان خالی کرده بود.

پ. اکنون احمدی­نژاد این دو تجربه را در پیش رو دارد. او نیز مانند اسلاف خویش در اندیشه­ی حفظ و تقویت قدرت خویش در نهادهای سیاسی است و همانند ایشان چشم به انتخابات مجلس و کرسی­های آن دوخته است. در همان حال با مشکلات عدیده­ای دست به گریبان است. بسیاری از دوستانش تحت عنوان حلقه و جریان انحرافی تحت فشار هستند که از مراکز قدرت اخراج شوند. حال آیا به مثابه هاشمی می­تواند طرفداران و یاران خود را که اکنون جریان و حلقه­ی انحرافی نام گرفته­اند از سد و مانع شورای نگهبان بگذراند یا همانند خاتمی باید مجری انتخاباتی باشد که در رقابت­هایش برای یاران وی جایی در نظر گرفته نشده است؟ در مقام مقایسه، قبل از هر چیز باید گفت که احمدی­نژاد به لحاظ تجربه، وزن و پیشینه­ی سیاسی قبل و بعد از انقلاب به پای هیچکدام از اسلاف خویش نمی­رسد. هاشمی شخصیتی است که در تأسیس و تثبیت جمهوری اسلامی نقش بی­بدیلی داشته است. علاوه بر شخصیت ویژه و هوشمندی سیاسی خاصی که دارد، تمامی سالهای پس از انقلاب، در نقش­های مختلف و مهمی چون جانشین فرماندهی کل قوا، رئیس مجلس، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست جمهوری انجام وظیفه کرده بود و با چنین سابقه و تجربه­ای توانست صلاحیت کارگزاران سازندگی را برای ورود به عرصه­ی رقابت­های انتخاباتی مجلس پنجم تأیید نماید. البته در این میان نباید شخصیت و وزن سیاسی اعضای کارگزاران نیز نادیده گرفته شود. احمدی­نژاد تقریباً نه تنها هیچکدام از این ویژگی­ها و سوابق را ندارد و نه تنها با مخالفت جدی اصلاح­طلبان روبه­رو است بلکه بسیاری از اصولگرایان نیز از همان انتخابات نهم ریاست جمهوری با کاندیداتوری و حمایت از وی مشکل داشتند و اکنون برای پایان روزهای حضور وی در پاستور روزشماری و بهتر آن است گفته شود لحظه­شماری می­کنند لذا به آسانی تن به تأیید صلاحیت یاران احمدی­نژاد نمی­دهند. اما دورکاری! یازده روزه­ی احمدی­نژاد آشکار کرد که به مانند خاتمی در مقابل رد صلاحیت یاران و همفکرانش سکوت نخواهد کرد و احتمالاً مقاومت بیشتری از خود نشان خواهد داد.

3. تأثیرپذیری آن از انتخابات ریاست جمهوری دهم: انتخابات دهم ریاست جمهوری و حوادث پس از آن، وضعیت سیاسی ایران را بسیار پیچیده کرده است. انتخابات مجلس هشتم اولین انتخابات پس از آن است و برای حاکمیت، حضور پر رنگ مردم از اهمیت فوق­العاده­ای برخوردار است. این حضور هم مصرف داخلی و هم خارجی می­تواند داشته باشد. تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده است هر گاه میزان مشارکت مردم در انتخابات افزایش داشته است به همان نسبت نیز از تمایل کشورهای خارجی برای اعمال فشار کاسته شده است.