۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

انتخابات مصر و ابطال تحلیل های پیشین

برای کسانیکه در چند سال اخیر سیر تحولات کشورهای عربی و آنچه را که «بهار عربی» نام گرفته است، دنبال می کنند، انتخابات ریاست جمهوری مصر از جهات عدیده ای حائز اهمیت است. همواره و در تمام کشورهای جهان، انتخابات شور و شوق خاصی به جامعه می بخشد و نگاههای بسیاری را به سوی خود جلب می کند. اگر این انتخابات پس از یک انقلاب باشد و در کشور خاص و تأثیرگذاری چون مصر برگزار شود، جذابتر و جالب توجه تر می شود. علاوه بر این، حضور کاندیداهایی که در حکومت پیشین نقش و مسئولیت داشته اند و رقابت آنها با اسلامگرایان که خود را صاحب انقلاب می دانند، نیز بر حساسیت این انتخابات افزوده بود. 
با این اوصاف انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و به لحاظ جامعه شناسی انقلاب نتایج بسیار معنی داری از صندوقهای رأی بیرون آمد که در تحلیل انقلاب مصر و بهار عربی نقش کلیدی دارد به گونه ای که ممکن است بسیاری از تجزیه و تحلیل های پیشین در مورد انقلابها را ابطال نماید و این پرسش اساسی را در برابر ما قرار دهد که این چگونه انقلابی بوده است که «احمد شفیق» آخرین نخست وزیر رژیم «سرنگون شده» بیشترین رأی مردم مصر را به خود اختصاص می دهد و از تمامی انقلابیون پیشی می گیرد؟ اگر عدم مشارکت گسترده مردم و آرای «عمر موسی» که مدت زیادی وزیر خارجه در دولت مبارک بود، نیز به عنوان یکی از کارگزاران رژیم پیشین محاسبه شود، آنگاه رأی مردم در انتخابات معنی دارتر می شود.
1. اولین نکته ای که در انتخابات مصر از اهمیت برخوردار است و تعریف ما را از انقلاب دگرگون می سازد میزان مشارکت مردم در انتخابات است. معمولاً پس از انتخابات شور و شوق و انگیزه زیادی در میان مردم برای تعیین سرنوشت خویش وجود دارد. در بسیاری از کشورها میزان بالای مشارکت مردم در امور سیاسی را نشانه مشروعیت نظام سیاسی قلمداد می کنند. آمارهای اعلام شده از مشارکت حدوداً 50 درصدی مردم مصر حکایت دارد. در کشوری که در آن انقلاب رخ داده است و برای اولین بار یک انتخابات آزاد در آن برگزار می شود، مشارکت حدوداً 50 درصدی در انتخابات ریاست جمهوری، نشانگر عدم مشارکت سیاسی مردم یا به عبارت دیگر نارضایتی از روند انقلاب یا خود انقلاب است. حال اگر از یک سو منازعه انقلابی را عبارت از منازعه ای بدانیم «که در آن بخش عمده ای از جمعیت به صورتی مؤثر بسیج می شود» (بشیریه: انقلاب و بسیج سیاسی، 1372: 6) و از سوی دیگر آرای 37 درصدی احمد شفیق و عمر موسی را در نظر آوریم این نکته که احتمالاً انقلاب یا روند آن در میان مردم مصر محبوبیت ندارد و بخش عمده ای از مردم به صورتی مؤثر بسیج نشده بودند، بیشتر برجسته خواهد شد. به این آمار و ارقام بایستی احتمالاً درصدی از «واردشدگان» به صفوف انقلابیون را افزود که اعتقادی به اهداف انقلاب ندارند اما به علت ملاحظات یا منافع شخصی به جنبش می پیوندند (ص: 93).
2. اگر ادعای فوق پذیرفته شود که اکثریت یا بخش عمده ای از مردم مصر مخالف انقلاب یا حداقل با آن همراه نبودند، پس چگونه رژیم حسنی مبارک سرنگون شد و انقلاب! مصر به پیروزی رسید؟ در پاسخ به این پرسش باید به چند عامل اشاره کرد:
  • ویژگیهای شخصیتی حسنی مبارک: ویژگیهای فردی حکام مورد توجه بسیاری از تحلیلگران انقلاب بوده است. برخی به از میان رفتن اعتماد به نفس، تجمل گرایی، فساد، بی تدبیری حاکمان و عدم یکپارچگی گروه حاکمه اشاره می کنند و بسیاری نیز حکام پیش از انقلاب را به عنوان حکامی نرم خو، دلرحم، خوش نیت و مهربان توصیف کرده اند (صص: 107- 108). حسنی مبارک و اطرافیانش واجد مجموعه ای از ویژگیهای فوق بودند. از یک سو فساد و تجمل گرایی در حکومت مصر ریشه دوانده بود و از سوی دیگر مدارا با انقلابیون در میدان تحریر و عدم سرکوب آنان و در نهایت ماندن در مصر و قبول محاکمه نشان از نرم خویی و خوش نیتی آنها و به ویژه مبارک دارد. اگر به هر دلیلی، حکومت سابق مصر تصمیم بر سرکوب معترضین می گرفت و به خشونت توسل می جست با توجه به نتیجه انتخابات اخیر به جرأت میتوان ادعا کرد که سرنگونی حکومت به سرانجام نمی رسید چرا که هزینه بسیج افزایش می یافت و با توجه به عدم همراهی بخش وسیعی از مردم با انقلابیون، شرایط را برای پیدایش جنبش انقلابی دشوار می ساخت. یا اگر دارای اعتماد به نفس بود و دچار بی تدبیری و فساد نمی شد و جسارت برگزاری یک انتخابات آزاد را داشت با توجه به نتایج انتخابات اخیر به احتمال قوی اکنون از انقلاب مصر سخنی به میان نمی آمد. عدم همراهی نیروهای نظامی و ماشین سرکوب یا عدم استفاده از آن را نیز باید از همین زاویه تحلیل کرد.
  • شرایط ساختاری جامعه مدنی: تردیدی نیست که رژیم مبارک یک رژیم اقتدارطلب به شمار می آمد. در چنین شرایطی سرمایه اجتماعی درون گروهی گسترش می یابد و جامعه به گروههای مختلف که هویت خاص خود را دارند تقسیم و در نتیجه شکافهای اجتماعی تشدید می شود. در این حالت برای مخالفان حکومت که نهادهای خاص خود را ایجاد کرده اند، امکان بسیج انقلابی افزایش می یابد. حکومت سابق مصر توانایی یا عزم ایجاد جامعه مدنی پیوسته را نداشت که بر اساس آن سرمایه اجتماعی برون گروهی رواج می یابد و اعتماد متقابل را در میان افراد و گروههای مختلف به وجود می آورد. لذا گروههای مخالف حکومت هر کدام به تنهایی نسبت به شکل گیری نهادها و گروههای مختلف همت گماشتند. در این میان سلفیها و اخوانیها با ایجاد مرزبندیهای مشخص، طرفدارانشان را سازماندهی  و بسیج کردند و هویت مشخص و متمایزی را گسترش دادند که مبنای حضور مداوم آنها در میدان تحریر شد. در مقابل، گروههای مخالف انقلاب که اتفاقاً اکنون مشخص شده است تعدادشان نیز کم نبوده است نتوانستند در این حد نسبت به بسیج طرفداران خویش اقدام لازم را به عمل آورند.
  • ایدئولوژی: در واقع یکی از لوازم و متغیرهای اصلی انقلاب، ایدئولوژی است. ایدئولوژیها با ساده سازی واقعیت، نامطلوب خواندن وضع موجود و حکومت را مقصر اصلی قلمداد کردن، بسیج عمومی را ممکن و تسهیل می سازند. تنها ایدئولوژی می تواند جمعیت کثیری را برای مدت مدیدی در میدان تحریر نگه دارد و این انگیزه را در آنها ایجاد کند که برای رهایی از این وضع نامطلوب و رسیدن به وضع مطلوب از جان خود مایه بگذارند و مشکلات و سختیها را به جان بخرند. در شرایط انقلابی، ایدئولوژی می تواند منجر به بسیج مردم شود اما در انتخابات و به ویژه انتخابات ریاست جمهوری که فضای سیاسی عقلانی تر می شود و کاندیداها می بایست برنامه های عقلانی و مشخصی را ارائه دهند، ایدئولوژی نمی تواند چندان کارساز باشد و دقیقاً به همین دلیل است که انقلابیون اکنون نگرانتر از همیشه باز به ایدئولوژی و میدان تحریر پناه برده اند و به جای اینکه ملتزم به قواعد انتخاباتی و صندوق رأی باشند چهره های برافروخته ی جوانانی را در میدان به نمایش می گذارند که گویی ایدئولوژی با جسمشان در آمیخته است و حاضر نیستند حضور دیگری را تحمل نمایند و رقیب را به حضور دگرباره در میدان تحریر تهدید می کنند.
  • انقلاب مصر آنگاه به اهداف خود نائل خواهد آمد که کسی چون احمد شفیق به قدرت برسد. وی از همه انقلابی تر است و از هم اکنون اعلام کرده است که با اسلامگرایان و حضور آنها در قدرت مشکلی ندارد. در حالیکه اکثریت مجلس در اختیار اخوانیهاست به نفع دموکراسی است که زمام قوه مجریه نیز به آنها سپرده نشود. این وضعیت حتی به نفع اخوانیها و سلفیها نیز می تواند باشد چرا که با حضور در قدرت و مواجهه با انتظارات حداکثری دیگر ایدئولوژی و ساده سازی واقعیتها در مقابل پیچیدگیهای جهان اجتماعی کارساز نیست لذا به زودی ناتوانی و عجزشان در برآورده کردن خواسته های مردم معلوم می شود و ممکن است در انتخاباتهای بعدی همین آرا را نیز نتوانند کسب کنند.