۱۳۹۴ آذر ۱۷, سه‌شنبه

قرار گرفتن در وضعیت پارادوکسیکال و دشواری­های اخلاقی معلم بودن


معلمی به دلایل گوناگون، شغلی هم بسیار دشوار است و هم بسیار لذت­بخش. البته امروزه، دشواری آن بر جذابیتش می­چربد. دشوارترین لحظات آن ، از نظر من، زمانیست که به لطف سلطه­ی نگاه ایدئولوژیک بر مطالب درسی، معلم در یک وضعیت پارادوکسیکال قرار می­گیرد. بر طبق وظیفه­ای که مقرر شده است، باید محتوای کتاب را تدریس کنی و می­دانی آنچه که می­گویی و تشریح می­کنی، درست و منطبق بر واقعیت نیست و آن گاه که دانش­آموزان هم می­دانند واقعیت به گونه­ای دیگر است، بیش از هر زمان دیگری در منگنه و در موقعیتی سخت قرار می­گیری که احساس خستگی، شرمندگی، دروغگویی و فریبکاری را توأمان داری و این، جسم و جانت را می­آزارد.   
1.       در کتاب­های جامعه­شناسی که در مقطع متوسطه تدریس می­شوند به بهانه­های مختلف، فرهنگ غرب با فرهنگ اسلامی یا علوم تجربی به ویژه جامعه­شناسی با علوم اسلامی مورد مقایسه قرار می­گیرد. در این مقایسه، همواره، نتیجه گرفته می­شود که در فرهنگ غرب و بر اساس علوم اجتماعی و انسانی، چنان دنیاگرایی بر اخلاق چیره شده و عرصه را بر آن تنگ می­کند که نهایتاً ارزش­های معنوی و الهی تضعیف خواهند شد. در جامعه­شناسی 2 آمده است: «جهان غرب به تناسب رویکرد این جهانی خود، با آن دسته از اوصاف روانی و اخلاقی سازگار است که در ارتباط با آرمان­ها و ارزش­های دنیوی آن شکل گیرند و با ویژگی­های اخلاقی که براساس ارزش­های معنوی و الهی وجود انسان شکل گرفته باشــند، سازگار نیست. همان­گونه که هویت اجتماعی جهان متجدد، با هویت روانی و اخلاقی معنوی ناسازگار است، هویت اخلاقی و الهی انسان نیز نمی­تواند با هویت جمعی دنیوی این جهان سازگاری داشته باشد».
در جایی دیگر باز به مقایسه جهان اجتماعی غرب و جهان معنوی اسلام پرداخته می­شود: « نگاه دنیوی جهان متجدد و ارزش­های اخلاقی آن به گونه­ای اســت که به طبیعت به عنوان یک مادۀ بی­جان، برای تصرف و به خدمت گرفتن آن نگاه می­شود. انسان در این جهان هر نوع تصرفی را برای بهره­وری بیشتر از طبیعت انجام می­دهد. درجهان معنوی اســلام، طبیعت به عنوان موجودی زنده، آیت و نشانه خداوند است. انسان در طبیعت به عنوان خلیفه خداوند است و خلیفه خداوند براساس اراده و مشی الهی وظیفه عمران و آبادانی آن را دارد؛ یعنی انســان حق ندارد تصرفاتی را که مخالف اراده حکیمانه الهی است در جهان طبیعت و در جسم و بدن خود انجام دهد».
2.       «مارک زاکربرگ» و «پریسیلا چان» سه شنبه اول دسامبر خبر تولد دخترشان و یکی از بزرگترین موسسات خیریه جهان را اعلام کرد. این موسسه خیریه «طرح چان زاکربرگ» نام دارد و 99 درصد از سرمایه­ی فیس­بوک که ارزش آن معادل 45 میلیارد دلار است را به آن اختصاص داده­اند. این نهاد خیریه که مرکزی غیر انتفاعی خواهد بود سرمایه گذاری­های اختصاصی انجام می­دهد تا تاثیری مثبت روی جوانب مختلف زندگی بشر داشته باشد. «زاکربرگ» اهداف خود از تأسیس این نهاد خیریه را چنین بیان می­کند: پیشرفت پتانسیل­های بشر و ارتقای کیفیت زندگی در زمینه­هایی مانند پزشکی، اقتصاد، دسترسی آزاد به اطلاعات و در ارتباط با کاهش فقر، تشویق برابری برای همه­ی کودکان نسل آینده و قدرت بخشیدن به گروه­هایی که کمتر دیده شده­اند.
 این زوج جوان قبل از آن نیز در امور خیریه مشارکت داشته­اند: سال گذشته، این زوج جوان، مبلغ 25 میلیون دلار برای مبارزه با ابولا اهدا کردند تا در برابر این بیماری ایستاده و از شیوع آن همانند HIV جلوگیری کنند. زاکربرگ همچنین مبلغ 100 میلیون دلار برای بهبود کیفیت مدارس عموم Newark بخشیده بود. کمک به انجمن­ها و امور خیریه به این زوج جوان محدود نمی­شود و دیگر ثروتمندان نیز، به نوبه­ی خود در کارهای خیر مشارکت می­جویند. «بیل» و «ملیندا گیتس» در سال 2000 میلادی، بنیادی با نام خود راه انداختند؛ تا به امروز مبلغ 44 میلیارد دلار هزینه کرده­اند که اندکی از ثروت اهدا شده 45 میلیاد دلاری زاکربرگ کمتر است. این اقدام­های خیرخواهانه و انسان­دوستانه با استقبال میلیاردرهای دیگر مواجه شده و برخی از آنها از جمله «وارن بافت» برنامه­هایی را برای بخشش بخشی از دارایی خویش اعلام کرده و به دیگران نیز توصیه کرده­ است که برای اهدای ثروت خویش به نسل­های آینده تعلل نورزند و منتظر مرگ نباشند.
3.       در رسانه­ها از فسادهای مالی و رکوردشکنی روزانه­ی آن در پرونده­های جدید به طور مرتب سخن به میان می­آید. مقدار ریالی این پرونده­ها بیش از هزاران میلیارد است. محیط زیست به شدت تخریب شده است و میزان آلودگی برخی از شهرها وضعیت پرمخاطره­ای را برای مردم به وجود آورده است. سونامی انواع سرطان و سکته­ی قلبی، روزانه جان شهروندان را می­گیرد. از سوی دیگر سن خودکشی، فرار از خانه، اعتیاد، فحشا و کودکان کار روزبه­روز در حال کاهش و به کمتر از 15 سال رسیده، حاشیه­نشینی و بی­خانمانی افزایش گسترده­ای یافته و سرمایه­ی اجتماعی دچار فروپاشی و فرسایش شده است.
به لحاظ اخلاقی فاجعه­بار است اگر بدانیم دختران برای دستیابی به سرپناهی موقت باید به معامله­ای بسیار نابرابر و غیر اخلاقی و انسانی تن دهند، حدود 80  درصد دختران فراری در 24 ساعت اول مورد تجاوز قرار می­گیرند و از این پس امکان بازگشت آنها به خانه تقریباً به صفر می­رسد. اعتیاد صنعتی به سرعت در حال افزایش است و حتی به مدارس هم رسیده است. با وجود ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی، معاون وزیر بهداشت، میزان مصرف سالانه الکل را در ایران 420 میلیون و مصرف سرانه را بیش از 8 لیتر اعلام کرده که 2 لیتر از متوسط جهانی بیشتر است. بسیاری از کالاهای مصرفی از آبلیمو و شیر گرفته تا گوشت و سوسیس و کالباس و ... غیر بهداشتی، ناسالم و دارای انواع مخاطرات و منشأ بیماری­های مختلف هستند. به قول صفایی فراهانی: جامعه­ی ایران دچار سقوط اخلاقی شدید شده است.   
4.       بر اساس آنچه آمد شاید اندکی از وضعیت دشوار و پارادوکسیکال یک معلم جامعه­شناسی درک شود. رفتار «زاکربرگ و چان» کاملاً اخلاقی است و نشانه­ای از سودپرستی در آن به چشم نمی­خورد. اما ما به عنوان معلم جامعه­شناسی باید به دانش­آموزان بگوییم که ارزش­های اخلاقی و معنوی از جهان غرب رخت بربسته است. اگر نامه­ی ایشان تحلیل محتوا شود این نکته به خوبی عیان خواهد شد که اخلاق و معنویت در انجام این بخشش بی­نظیر و سخاوت بزرگ­منشانه که گنج شایگان خویش را به رایگان در اختیار نهادهای غیرانتفاعی قرار داده؛ نقش به­سزایی داشته است.
قبل از هر چیز باید گفت بخشش و اهدای بخشی از ثروت و به طور کلی آنچه که به آن علاقه و دل­بستگی داری، رفتار و کنشی کاملاً معنوی و اخلاقی به شمار می­آید. این رفتار آنگاه اخلاقی­تر است که این باور نسبت به فرهنگ غربی و نظام سرمایه­داری وجود دارد که سودپرستی جزو ارزش­های اساسی آن­ها به شمار می­آید. اگر این گزینه درست باشد (بر اساس نظریه «ماکس وبر» تا حدی این گونه است) رفتار این انسان­های بخشنده، اخلاقی­تر می­شود چرا که بخشش واقعی زمانی دارای ارزش فراوان است از آنچه بدان نیاز و فراتر از نیاز، دلبستگی داریم، ببخشیم؛ آن هم در این حد که بسیار شبیه به رفتارهای عارفان و انسان­های اخلاق­مدار است. خداوند در قرآن می­فرماید: «هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعاً خدا بدان داناست» (آل عمران؛ 92). در جامعه­ای که ثروت و سود جزو ارزش­های اصلی به شمار می­آید اهدای 99 درصد از ثروت خویش می­تواند به عنوان اوج نیکوکاری و نشانه­هایی آشکار از هویت اخلاقی و معنوی تلقی شود.
علاوه بر این نکاتی دیگر در نامه­ی «زاکربرگ و چان» به فرزندشان «مکس» وجود دارد که اخلاقی­تر بودن رفتار این پدر و مادر مهربان را بهتر عیان می­سازد. به عبارت دیگر نه تنها کنش خیرمندانه­ی این افراد میلیاردر اخلاقی است بلکه در اهدافی که در نظر داشته­اند؛ عیار اخلاقی بیشتری نهفته است. در واقع هم اصل عمل اخلاقی است و هم اهداف آن عمل. شاید به این دلیل است که بر دیگران تأثیر داشته است و دیگر میلیاردرها نیز این راه را در پیش گرفته­اند:
-         تمام این ثروت به افتخار به دنیا آمدن یک دختر به این شکل اهدا شده است. می­دانیم حضور دختر و ابراز شادی برای تولد وی، وضعیت را بسیار اخلاقی­تر می­سازد؛ این دختر چنان پدر و مادر خویش را شاد و مهیج ساخته است که زبانشان قاصر است از بیان آنچه از رهگذر تولد «مکس» به دست آورده­اند؛
-         بخشندگان 99 درصدی اگر چه بر این باورند روند کلی وضعیت جهان روبه بهبودی است اما این مانع از بخشندگی و تلاش برای ساختن آینده­ای بهتر نمی­شود و حس تعهد اجتماعی و مسئولیت­پذیری ایجاب می­کند سهم خود را با سرمایه­گذاری در زمینه­ی بهداشت و سلامت، دسترسی به اینترنت، آموزش مناسب، پل زدن به استعدادها، برابری، ارتقای پتانسیل انسانی، حفاظت از محیط زیست، صلح و رفاه، رفع فقر و گرسنگی ادا نمایند و این همه صرفاً به خاطر عشق به فرزند خودشان نیست بلکه فراتر از آن اعتقاد به تعهد و مسئولیت اخلاقی در قبال زندگی نسل کنونی و تمامی کودکان نسل آینده است؛
-          معنویت در شکل اصیل آن همواره فرد را به سوی رعایت حقوق اقلیت و کسانی که از قدرت بهره­ی چندانی ندارند، رهنمون می­سازد لذا امیدوار است با سرمایه­گذاری درست به این پرسش در آینده پاسخ مثبت داده شود. ایشان هدف خود را چنین بیان می­دارند و به نوزاد خویش پیام می­دهند که این بخشش چه اهداف اخلاقی و والایی را پیگیری می­کند : آیا خواهیم توانست به‌واقع به تمامی افراد از زن، کودک، اقلیت‌ها، مهاجران و افرادی که ارتباط‌های قوی ندارند، قدرت دهیم؟
-         در این نامه چند بار از عشق به فرزند، دیگران و امیدی که بر اثر تولد دخترشان به دست آورده­اند سخن به میان می­آورند و برای آینده­ی دخترشان نیز چنین آرزوی دارند که زندگی سرشار از عشق و امیدی داشته باشد. عشق نماد ممتاز و برجسته­ی حضور معنویت و اخلاق در جامعه است. در حقیقت این بخشش و این اهداف عالی را فقط می­توان با پادرمیانی عشق توجیه و درک کرد وگرنه کمتر انگیزه­ای دیگر خواهد توانست در این حد انسان را از خود بیخود سازد که 45 میلیارد دلار را برای ساختن آینده­ای بهتر ببخشاید. 
نکته­ی آخر: در جامعه­ای که اخلاق و معنویت از آن رخت بربسته باشد طبیعتاً نباید چنین رفتارهایی مشاهده شود، بلکه به جای آن مردم باید هر روز منتظر باشند تا رسانه­ها و مسئولین از فسادی میلیاردی رونمایی کنند و افرادی را به عنوان قهرمان ببینند برای رسیدن به پول و سود به هر کاری دست بزنند. همزمان با انتشار خبر عمل اخلاقی و معنوی و به دور از هرگونه سودپرستی رئیس فیس­بوک، در رسانه­های اجتماعی ما خبری منتشر می­شود که نه تنها هیچ نشانی از معنویت در آن دیده نمی­شود بلکه واکنش چندانی نیز در میان مردم برنمی­انگیزد: بخیه­های تازه صورت کودکی را به خاطر بی­پولی کشیدند؛ به خاطر 150 هزار تومان ناقابل. آیا جای آن نیست که خون در دل مردم موج زند؟ که این گونه قدر و ارزش انسان و انسانیت پایین آمده است. قرار گرفتن در چنین وضعیت پارادوکسیکالی بسیار دشوار است. نباید بیش از این خود و دانش­آموزان را فریب دهیم. آیا در غرب عاری از اخلاق و معنویت، اگر بخیه­های صورت دختری نوجوان به خاطر بی­پولی والدین کشیده شود، چند نفر حاضرند بخشی از ثروت خویش را اهدا کنند تا چنین کاری صورت نگیرد و در مقابل واکنش جامعه­ی ما نسبت به این خبر چه بوده است؟ چگونه من معلم می­توانم این پارادوکس را برای دانش­آموزان توضیح دهم؟ آینده­ی این دانش­آموزان رو به کجا می­رود؟ آیا آن چنان که والدین «مکس زاکربرگ» نگران آینده­ی دخترشان و کودکان نسل آینده هستند و 99 درصد ثروت خویش را به بهتر شدن آن اختصاص داده­اند ما نیز به آینده­ی فرزندانمان می­اندیشیم و حاضر به فداکاری هستیم؟ حداقل بهتر است واقعیت را به آنها آموزش دهیم چرا که تلاش برای دسترسی بیشتر مردم به اینترنت و اطلاعات درست که جزو اهداف زاکربرگ­هاست بالاخره به نتیجه می­رسد و ما دیگر توانایی کتمان و وارونه­نمایی حقیقت را نخواهیم داشت. فرهنگ غرب و اصولاً تمامی فرهنگ­ها را باید طیف­وار دید که ترکیبی از رنگ­های مختلف است. سودپرستی وجود دارد اما در کنار این سودپرستی رفتارهای معنوی و اخلاقی زیبای چشم و روح­نواز هم بسیار دیده می­شود.   

۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

مصاحبه با دوست بزرگوار کاک شیروان یاری در مورد خودکشی

1-خودكشي "هاوري "دانش آموز 11 ساله اشنويه‌اي و نوجوان 15 ساله سنندجي در آبان ماه امسال، نشان از كاهش و تقليل پديده خودكشي از رده سنی بزرگسالان به نوجوانان و كودكان است، چرا افراد كم سن و سالي كه هنوز وارد چرخه بزرگتر اجتماعي نشده‌اند؛ خودكشي را آخرين و تنها راه حل باقي مانده براي خود مي‌دانند؟
خودکشی اولین پدیده­ اجتماعیی است که توسط «دورکیم» مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می­گیرد، این نشان می­دهد که در جامعه­شناسی از همان ابتدا توجه ویژه­ای نسبت به امر خودکشی به عنوان یک مسئله اجتماعی وجود داشته است (البته دورکیم اهداف دیگری نیز داشته است که ربطی به این گفت و گو ندارد). در یک حالت کلی، وجود خودکشی در یک جامعه نشان از وجود و گسترش آنومی دارد. برای یافتن علل کاهش سن خودکشی در ایران نیز از همین زاویه می­توان وارد شد و رابطه­ی آن را با آنومی مورد بررسی قرار داد. به عبارت دیگر و بر اساس نظریه­ دورکیم می­توان گفت گسترش شعاع عمل آنومی به درون خانواده و دوران کودکی که در قالب خشونت در خانواده و شکاف نسلی خود را نمایان می­سازد یکی از علل اصلی خودکشی باید باشد.  
علاوه بر اینها نباید از عامل «یادگیری» و «بلوغ زودرس» عقلی و عاطفی و نقش آنها در کاهش سن خودکشی غافل بود. امروزه رسانه­های جمعی و برنامه­هایی که برای به طور اختصاصی برای کودکان به نمایش گذاشته می­شود مملو از خشونت است و کودک از طریق آنها با خشونت و کاربردهای آن آشنا می­شود.  

2-گزارش‌ها حاكي است كه در موضوع خودكشي دانش آموز اشنويه‌اي- فقراقتصادی- موجب سرخوردگي و پايان زندگي نفس‌هاي این كودك دانش آموز شده است، تحليل جامعه شناسي شما از تاثيرات فقر بر روح و سلامت روان دانش آموزان چیست؟
فقر به خودی خود منجر به انحراف اجتماعی به طور عام و خودکشی به طور خاص نمی­شود بلکه آنچه در این میان نقش اصلی و اساسی را بازی می­کند احساس فقر است که در مقایسه خود با دیگران به وجود می­آید. چیزی که در مدرسه یا در گروه دوستان، روح و روان فرد می­آزارد تضاد طبقاتی و نابرابری اقتصادی است که در مدارس به وفور به چشم می­خورد و بسیاری از متولیان و مدیران مدارس نیز این تضاد و نابرابری را در تعامل با دانش­آموزان در نظر نمی­گیرند. در حقیقت؛ در مدارس فقط توصیه می­شود که تفاوت­های فردی دانش­آموزان در نظر گرفته شود در حالی که امروزه با توجه به گسترش نابرابری­های اقتصادی و تفاوت­های فرهنگی باید تفاوت­های اجتماعی نیز در حوزه­ی تعلیم و تربیت مورد توجه قرار گرفته شود. در غیر این صورت، احساس فقر در میان دانش­آموزانی که در خانواده مشکل اقتصادی دارند، ایجاد می­شود و روح و روان کودک آسیب خواهد و دید و ممکن است رفتارهای منجر به خودکشی از وی سر بزند.     

3-بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه خودكشي نوجوان سنندجي با پديده فقر و عدم تمكن مالي خانواده گره نخورده است، از منظر شما به جز مولفه فقر اقتصادی چه عواملي مي‌تواند يك نوجوان را در اوج نشاط نوجواني به سمت وسوسه قتل نفس سوق دهد و او را وادار به خودكشي با استفاده از اسلحه شكاري نمايد؟
قبل از هر چیز باید گفت که در جامعه­شناسی، خودکشی را به صورت فردی تجزیه و تحلیل نمی­کنند اگر چه این نکته قابل قبول است که هر کدام از این خودکشی­ها «داستان» خاص خود را دارند ولی در نهایت تحقیق و بررسی می­باید به حکم یا نظریه­ای کلی و مبنایی منتهی شود. از سوی دیگر نسبت به وضعیت زندگی نوجوان سنندجی اطلاعات دقیقی ندارم تا براساس آن به پرسش شما پاسخ دهم اما همچنان که در پاس­های پیشین هم عرض کردم به طور کلی می­توان گفت فضای آنومیک دروان کودکی و نوجوانی علت اصلی خودکشی­های روزها و سال­های اخیر باشد. واقعیت این است که هنجارهای پذیرفته­شده نوجوانان و کودکان تحت تأثیر عوامل مختلفی چون رسانه­ها، فیلم­هایی که می­بینند و حضور در شبکه­های مجازی در تضاد با واقعیت­های اجتماعی و ارزش­های خانواده، مدرسه و جامعه است. این امر موجب می­شود میان نوجوانان و جامعه تنش ایجاد شود و بر آنها فشار اجتماعی وارد شود.
«ساترلند» برای تبیین انحراف و رفتار مجرمانه بر همنشینی و یادگیری تأکید دارد و بر این باور است که رفتار مجرمانه و انحرافی را عمدتاً در گروههای اولیه و به ویژه در گروههای همسال یاد می­گیرد. امروزه کودک در خانواده، مدرسه و گروه همسالان دسترسی به/ حضور در انواع رسانه و شبکه­های اجتماعی مجازی دارد و در بسیاری از آنها خشونت به چشم می­خورد که ممکن است روش­های انحرافی و مجرمانه در آن آموخته شود.         

4-آقاي دكتر توكلي، خودكشي دانش آموزان در رنج سني كودكان و نوجوانان به جز استان كردستان، در ساير استان‌هاي ديگر كشور نيز در آبان ماه اتفاق افتاده است و براساس گزارش و تحليل رسانه‌هاي جمعي كشور، آمار خودكشي دانش آموزان در كشور تنها در ماه آبان امسال با احتساب دو مورد خودکشی کودک اشنویه ایی ونوجوان سنندجی ، پنج نفر اعلام شده، و اين پديده موجي از نگراني را در خانواده‌هاي هسته ای و گسترده ايراني، به وجود آورده است، به نظر شما براي توقف ادامه اين روند ناخوشايند و تراژدیک درجامعه، بايد چه راهكاري در نهاد خانواده و آموزش و پرورش ارايه داد؟
وقتی در جامعه­ ما مسئله­ای اجتماعی رخ می­دهد به جای آنکه در مراکز علمی و تحقیقاتی و رسانه­های جمعی، جوانب مسئله مورد کندوکاو قرار گیرد، معمولاً به بهانه­های مختلف تلاش می­شود اصل مسئله نادیده گرفته و به پستوها رانده شود. اولین شرط کاهش و توقف این روند آن است که «جرأت دانستن» و عزم جدی برای انجام پژوهش در مورد مسائل اجتماعی داشته باشیم، سپس نتایج تحقیقات در عرصه­ عمومی منتشر شود تا همگان آن را ببینند و در حد توان خویش اظهار نظر نمایند. بدون شناخت دقیق و علمی از یک مسئله، راهکارهای عملی عمدتاً بر اساس آزمایش و خطا خواهند بود و نتیجه مثبت چندانی به بار نخواهند آورد.   

5- به گفته اميل دوركهايم جامعه شناس فرانسوي، به هر ميزان كه همبستگي اجتماعي و شورجمعي بيشتر باشد، خودكشي كمتر خواهد بود به نظر شما ميزان همبستگي اجتماعي در مناطق کردنشین وسایر استان های کشورروبه افول رفته است، كه امروزه افزون بر خودكشي بزرگسالان،  این آسيب اجتماعی به حوزه كودكان و نوجوانان رسوخ كرده است؟
همبستگی اجتماعی «دورکیم» امروزه تحت عنوان و در ذیل بحث «سرمایه­ اجتماعی» مطرح می­شود. نتایج تحقیقات در ایران از کاهش و در واقع فروپاشی سرمایه اجتماعی که همبستگی اجتماعی یکی از شاخص­های آن است حکایت دارد. در ارتباط با بحث خودکشی نوجوانان، نقش استهلاک سرمایه اجتماعی بیشتر نمایان است. «کلمن» رابطه میان سرمایه اجتماعی و پیشرفت تحصیلی را مورد بررسی قرار داده است، مشابه آن تحقیق را در مورد میزان خودکشی و رفتارهای منحرفانه نیز می­توان انجام داد. به این ترتیب که در روابط مبتنی بر اعتماد و میزان همبستگی میان فرزندان (گروه همسالان) و خانواده، دانش­آموزان (گروه همسالان) و مدرسه، خانواده و مدرسه تحقیق شود. به طور کلی و به عنوان فرضیه می­توان گفت با توجه به فرسایش سرمایه اجتماعی در سطوح مختلف جامعه در روابط میان فرزندان/دانش­آموزان، خانواده و مدرسه نیز فرسایش و فروپاشی به وقوع پیوسته است و این وضعیت بر میزان و نرخ خودکشی در جامعه و در میان نوجوانان مؤثر است.
با توجه به اینکه بدی و نیکی در یک حالت عادی تمایل به گسترش و تقویت خویش دارند، انحرافات اجتماعی نیز در یک حوزه و در یک سطح اجتماعی مشخص اگر برای کاهش و کنترل آن تدابیری اندیشیده نشود به حوزه­ها و سطوح دیگر جامعه سرایت می­کند چنانچه الان با این وضعیت در سطح کشور روبرو هستیم و برخی از انحرافات و آسیب­های اجتماعی همچون فحشا، دزدی، فرار از خانه و ... به سنین پایین نیز سرایت کرده است.      

6- برخي از جامعه شناسان معتقد هستند، كه امروزه فرد گرایی افراطی و بيگانگي اجتماعي، زندگی كودكان و نوجوانان را بيشتر تهديد مي‌كند، به اين معنا كه كودكان و نوجوانان در برزخ سنت و مدرنيته گرفتار آمده‌اند و به نوعي دچار افسردگي، اضطراب و فردي‌گرايي شده‌اند؛ براي عبور امن و سالم كودكان، نوجوانان و جوانان از اين گذر تاريخي بايد چكار كرد، تا ارتباط امروز كودكان و نوجوانان با فضاي مجازي باعث نشود، كه اين بيگانگي اجتماعی مزيد بر علت شود؟
فردگرایی افراطی و بیگانگی اجتماعی از نتایج فرسایش سرمایه اجتماعی هستند که در مورد آن بحث شد. اما فردگرایی افراطی با گسترش افسردگی و اضطراب که مفاهیمی روان­شناختی هستند متفاوت است. با توجه به این که از خودکشی نوجوانان به مثابه یک مسئله اجتماعی سخن به میان آمده است اکنون بیشتر باید از علل و عوامل اجتماعی آن سخن به میان آید که آنومی، تأثیر گروه همسالان، خشونتی که در رسانه­های تصویری به نمایش گذاشته می­شود، فرسایش سرمایه­ اجتماعی در سطوح مختلف و ... از عوامل اصلی به شمار می­آیند. بخشی از این عوامل با وضعیت کلی جامعه که در دوران گذار قرار دارد مرتبط هستند و تا حدی نتیجه آن محسوب می­شوند.

7-امروزه موفقيت دردرس و كنكور تبديل به مهارتي شده كه ما به بچه‌هايمان مي‌آموزيم و همسو با اين مهارت، مهارت با هم بودن، انگيزش اجتماعي معقول به دانش آموزان ياد داده نمي‌شود؛ به همين دليل يك دانش آموز دختر بوكاني به دليل قبول نشدن در كنكور  شهریور ماه امسال، خودكشي كرد و به روياهاي جواني و آينده ناموهمش پايان داد، اين فقدان انگيزش اجتماعي در خانواده و فضاي مدرسه از نبود چه مولفه های عقلانی نشات می گیرد؟
در پاسخ­های قبلی عرض کردم که بررسی موردی خودکشی نمی­تواند ما را به نتایج جامعه­شناختی معتبری رهنمون سازد لذا به طور کلی می­توان گفت که پریشانی و آشفتگی هنجاری در روابط میان مدرسه و بازار کار از یک سو و نگرانی­های خانواده که با نیازها و علایق فرزندان همخوانی ندارد، تنش­زا استو در نتیجه در افزایش اقدام به خودکشی مؤثر است. کنکور و نگرانی در مورد گذشتن سد از آن موجب می­شود خانواده فشار فراوانی بر کودک تحمیل کند و فضایی را برای فرزند دانش­آموز خود ایجاد نمایند که از آن می­توان به «بزرگسالی پیش از موعد» تعبیر کرد. آماده شدن برای کنکور برای رسیدن به اهداف و آرمان­های متناسب با دوران کودکی و نوجوانی نیست و به عنوان یگانه راه دستیابی به شغل و پرستیژ اجتماعی در نظر گرفته می­شود. گاهی برخی از خانواده­ها این امر را چنان بزرگ­نمایی می­کنند که قبولی و شکست در آن مساوی با زندگی و عدم زندگی می­شود به گونه­ای که شکست برای فرزند و خانواده غیر قابل تحمل تلقی می­گردد.    

8- آقای دكتر توكلي، در گذشته، دانش آموزان مناطق فقرنشين و توسعه نيافته از جمله شهرهاي مناطق كردنشين، افزون بر اشتغال به تحصيل همزمان به شغل قالي بافي، كوره پزخانه و شغل‌هاي ديگر از سوي پدر خانواده به دليل فقر اقتصادي مجبور مي‌شدند؛ اما در آن سال ها علي‌رغم فشار سنگین زندگی ، دانش آموزان از نشاط اجتماعي بيشتري برخوردار بودند و خيلي به ندرت آن هم در شرايط شديد -بحران خانوادگي- دست به عمل خودكشي مي‌زدند؛ اما امروزه هژموني خودكشي در كودكان و نوجوانان بيشتر است، كه برخي آن را به عدم درك و همراهي نوجوانان و كودكان و گفتمان پديده شكاف بين نسلي ربط مي‌دهند، نظر شما چيست؟ و آيا معتقديد كه نسل امروز، نسل كم تحمل و نازک دلي است، که سریع در مقابل کمترین فشار واکنش نشان می دهد؟
تردیدی نیست تربیت نسل امروز با نسل­های گذشته متفاوت است، وضعیت اجتماعی نیز تغییرات گسترده­ای را به خود دیده است. نسل امروز اگر به تعبیر شما کم­تحمل و نازک­دل است به علت بالابودن سطح انتظارات و حقوقی است که معتقد است باید برآروده شوند. نظام تربیتی و فرایند جامعه­پذیری در گذشته به گونه­ای بود که فرزند به سرعت وارد بازار کار می­شد و به تدریج به عنوان بزرگسال مورد حمایت قرار می­گرفت. در واقع کار فرزند نوعی از مناسک و مراسم گذار به شمار می­آید که کودک با بدون تنش و در همبستگی با جامعه و خانواده، نقش­هایی را می­پذیرد که در خانواده و جامعه مورد پذیرش هستند و جوانب گوناگون آن را درک می­کنند.
اما بحث خودکشی متفاوت است. درست است که خودکشی در جوامع سنتی نیز وجود دارد ولی صرفاً در جوامع مدرن است که به یک مسئله اجتماعی تبدیل می­شود. فروپاشی سرمایه اجتماعی، خشونت در رسانه­ها، تعارض میان مدرسه، خانواده و دانش­آموز، سطح بالای انتظارات کودک و ... در گذشته وجود نداشته­اند و همه پیامدهای زندگی مدرن هستند.   
9- هم اكنون بحث بر سر تحليل خودكشي دانش آموزان در استان كردستان و استان‌هاي كشور است، بد نيست كه نگاهي به دلايل و روابط دال و مدلول‌هاي بحران پديده خودكشي شهرستان سردشت به ويژه روستاي مرزي "قلعه رش" كه به روستاي مرگ در رسانه‌ها در اواخر تيرماه امسال شهرت يافت؛ بياندازيم همچنانكه مي‌دانيد از 12 مورد خودكشي شامل 7 نفر زن و 5 نفر مرد اين شهرستان كه در 16 ماه ثبت و گزارش شد، شش مورد تنها مربوط به روستاي قلعه‌ر‌ش بود. تحليل جامعه شناسي شما از اين پديده بحران زای اجتماعی شهرستان سردشت به ويژه روستاي قلعه رش چيست؟
اگر چه متولد سردشت هستم و نزدیک 20 سال در این شهر زیبا و در میان مردمان خوب آن زیسته­ام و چند بار هم به روستای «قلعه­رش» رفته­ام اما به طور دقیق نمی­توانم در این مورد اظهار نظر کنم. فکر می­کنم لازم باشد تا به صورت موردی در این روستا تحقیقاتی انجام شود.
10- نماينده معاونت راهبردي قوه قضاييه در كنفرانس مطبوعاتي، استان های ايلام، كردستان و كرمانشاه را داراي بيشترين ميزان خودكشي در سال 93 اعلام كرده و گفته است، براساس اين آمار، 50 درصد خودكشي‌ها در اين سه استان مذكور به شيوه حلق آویزكردن اتفاق افتاده و مسموميت با سم، دارو ، خودسوزي و استفاده از سلاح‌هاي گرم در رده‌هاي ديگر قرار دارند؛ اين خبر نشان از بحران پديده خودكشي در مناطق كردنشين است که از زبان یک مقام قضایی نقل وروایت می شود؛ ابتدا اعلام این آمار وجایگاه مناطق کردنشین را از زاويه ومنظر جامعه شناسي تحلیل کنید ودرثاني بفرمایید، دولتمردان براي كاهش اين بحران چه رسالتي برعهده دارند؟
داستان ایلام با کردستان و کرمانشاه تا حد زیادی متفاوت است لذا نمی­توان برای این سه استان حکمی کلی و مشابه صادر کرد. اما از آنجایی که مشابهت­هایی نیز میان این استان­ها وجود دارد تلاش برای یافتن نقاط و نکات مشترک نیز بیفایده و نادرست نیست: مردمان این سه استان «کورد» هستند، در غرب کشور و در مناطق مرزی ساکن هستند و عموماً این استان­ها جزو استان­های توسعه­نیافته به شمار می­آیند. شاید آنومی ناشی از تنش و آشفتگی هنجاری و اجتماعی یا به عبارتی جنگ قدرت میان رسوم سنتی و ارزش­های دنیای مدرن یکی از علل اصلی خودکشی به ویژه در میان زنان و نوجوانان باشد. احتمالاً خودکشی در این مناطق، علاوه بر عللی که قبلاً در پاسخ به پرسش­های قبلی ذکر شد، حرکتی اعتراضی در میان زنان و نوجوانان در برابر سلطه­ مردان و بزرگسالان و یا تمامی نمادها و نماینده­های قدرت که در سطح جامعه منشاء نابرابری و کنترل هستند؛ می­باشد.
در مورد رسالت دولت­مردان نیز باید گفت هم به شیوه ایجابی و هم به شیوه سلبی وظایفی را باید به انجام برسانند. اولاً در بسیاری از موارد اگر دخالت نکند و اجازه دهند مردم خود در این موارد تصمیم­گیرنده و حتی مجری باشند، مشکلات کاهش خواهد یافت. دولت در این مناطق بسیار بزرگ و حداکثری است. باید به مردم اعتماد کرد و ایشان را دچار دوگانگی ارزشی و رفتاری نکرد. برخی از دخالت­های بیجا و غیر ضروری مسئولین در مسائل مربوط به مردم در اموری مانند مسائل فرهنگی و آموزشی نه تنها گرهی از کارهای فروبسته مردم نمی­گشاید بر معضلات و نگرانی­ها نیز می­افزاید. دولت حداکثری خوب نیست و متاسفانه در این مناطق نگاه امنیتی موجب شده است «حداکثری­تر» شود.
اما کارهایی که باید انجام دهد قبل از هر چیز این است که زمینه تحقیق و پژوهش را در این زمینه فراهم آورد. تأکید می­کنم که فقط باید زمینه را آماده سازد و تحقیق در این مورد را به عالمان علوم اجتماعی و پژوهشگران واگذار نماید. همه می­دانیم این سه استان در دوران جنگ عراق علیه ایران، آسیب­های فراوان مادی، اجتماعی و روانی متحمل شده­اند، دولت مسئولین برای این مناطق و دروان پس از جنگ برنامه مشخص و منسجمی تا کنون ارائه نکرده­اند و تحقیقات علمی معتبری که تأثیرات جنگ را بر روان و اجتماع مردم بررسی نماید انجام نداده­اند. حاکمیت باید نه تنها فشار بر مردم به صورت مستقیم و غیر مستقیم کاهش دهد و از حجم خود بکاهد در همان حال زمینه را برای مشارکت مردم در حوزه­های مختلف فراهم آورد و به بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم یاری رساند.
نکته دیگری که ذکر آن ضرورت دارد این است که تحقیقات به موقع و به طور منظم اجرا شود و افراد باسواد و برجسته و وارسته مسئول فراهم­سازی زمینه تحقیق را برعهده داشته باشند چرا که بر اساس نظریه «پنجره­های شکسته» پیوند و ارتباط مستقیمی میان ظاهر آشفته و بی­نظم و وقوع جرم وجود دارد. بدین گونه که اگر مردم شاهد اجرا و انجام تحقیقات و ارائه نظرهای علمی و مستند در رسانه­ها و محافل عمومی باشند، انگیزه بیشتری برای همکاری و همیاری در جهت کاهش آسیب­ها و کجروی­ها خواهند داشت. مسئولین باید بلافاصله پس از هر مسئله اجتماعی، حساسیت­های جامعه را دریابند و امکانات پژوهش را آماده نمایند و در اولین فرصت، نتایج را به اطلاع عموم برسانند. مسئولین باید بپذیرند علوم اجتماعی علم هستند و توانایی شناخت مسائل و ارائه راهکار برای بهبود وضعیت جامعه را دارند. علاوه بر این وظیفه مسئولین نظریه­پردازی هم نیست.
در کل بر این باورم شمار کارهایی که مسئولین نباید انجام دهند بسیار بیشتر از آنهایی است که باید انجام آن را برعهده بگیرند.

11- يكي از مشكلاتي كه خبرنگاران رسانه‌هاي جمعي كردستان با آن مواجه هستند، عدم دستيابي شفاف به آمارهاي خودكشي و برخي ديگر از پديده‌هاي اجتماعي است؛ اين در حالي است كه اين نوع برخورد موجب بازيگري برخي از افراد سودجو در شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي بيگانه مي‌شود و اين نگرش و رفتار شماري از مسئولان موجب عميق‌تر شدن آسيب‌هاي اجتماعي از مجاري رسانه‌هاي بيگانه مي‌شود؛ پيشنهاد شما چيست؟
رسانه­های خارجی از آن جهت موجب عمیق­تر شدن آسیب­های اجتماعی می­شوند که از دور دستی بر آتش دارند و شاید نتوانند تمامی علل و عوامل مؤثر بر آسیب­ها را ببینند. این در حالیست که انجام تحقیقات میدانی در جامعه و بررسی جوانب مختلف یک آسیب این مشکلات را به همراه نخواهد آورد. اگر به صورت شفاف آمار در اختیار جامعه و پژوهشگران قرار گیرد از یک سو آن آسیب و پدیده اجتماعی بهتر و دقیقتر شناخته خواهد شد و از سوی دیگر از میزان تأثیرگذاری رسانه­های خارجی هم کاسته می­شود و به جای اینکه مردم برای تحلیل آسیب­ها به رسانه­های خارجی مراجعه کنند در رسانه­های داخلی به دنبال شناخت بیشتر آسیب­های اجتماعی می­روند، در نتیجه امکان سوءاستفاده نیز کاهش می­یابد.

۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

حفظ تکثر فرهنگی به مثابه ملاک اصلی عدالت آموزشی


مقدمه
یکی از مهم­ترین دغدغه­های بشر در طول تاریخ زندگی اجتماعی­اش همواره این بوده است که هر نظام اجتماعی برای تداوم خویش نیازمند پیش­نیازها و خرده­نظام­هایی است که ساختار و کارکردهای گوناگونی داشته باشند و در بخش­های مختلف در خدمت استمرار و مانایی نظام اجتماعی قرار گیرند به گونه­ای که با وجود آن­ها نظام نیز پابرجا بماند. در این زمینه، عالمان علوم اجتماعی به امور و عوامل متعددی از جمله ویژگی­های جمعیتی، عدم بی­تفاوتی مردم، وجود نظارت اجتماعی، توافق اجتماعی، داشتن روش مناسب برای برخورد با محیط، نظام ارتباطی کارآمد، نقش­های تفکیک­شده و قشربندی اجتماعی، خانواده، اهداف مشترک، نظام فرهنگی ارزشی که از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و ... اشاره می­کنند (ریتزر، 1377: 130-127).
بدیهی است بخش عمده­ای از ضرورت­ها و پیش­نیازهایی که ذکر آن رفت و تداوم زندگی اجتماعی را تضمین می­کنند، آن­گاه تحقق می­یابند که جامعه دارای یک نظام آموزشی مناسب و کارآمدی باشد که امکان دست­یابی به اهداف فوق را فراهم نماید. اما با وجود ضرورت انکارناپذیر نظام آموزشی آن را می­توان از جنبه­های گوناگون مورد بررسی و ارزشیابی قرار داد. می­توان بررسی کرد که آیا مطالب و محتوای کتاب­های درسی در جهت گسترش و دستیابی به توسعه است یا نه؟ آیا الگوهای متنوع فرهنگی جامعه را حفظ و به طور مناسب به نسل­های بعدی منتقل می­سازد یا نه؟ علاوه بر این، به لحاظ میزان پیشرفت تحصیلی و ایجاد روحیه و فرهنگ پژوهش و ... نیز نظام­های آموزشی قابل ارزیابی هستند.
رابطه­ی میان عدالت و آموزش را می­توان از دو منظر متفاوت نگریست: اول این­که آموزش و متونی که در کلاس­های درسی توسط معلمان تدریس می­شود چه کمکی به گسترش عدالت که یک دستاورد مهم بشری است، می­کند و دوم آن­که آموزش چگونه عادلانه خواهد بود؟ آن­چه در این نوشتار مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می­گیرد این است که با توجه به نقش بی­بدیل فرهنگ در زندگی اجتماعی و تکثر و تنوع آن در بیشتر جوامع به طور عام و ایران به طور خاص و توجه به عدالت به عنوان یک ارزش اساسی انسانی، نظام آموزشی چگونه می­تواند عادلانه باشد؟ به عبارت دیگر در این نوشتار این پرسش مطرح می­گردد که عدالت آموزشی تحت چه شرایطی در ایرانی که دارای فرهنگ­ها و هویت­های مختلف و متنوع است، تحقق می­یابد؟
عدالت آموزشی چیست؟
اگر چه تعریف عدالت بسیار دشوار است با وجود این به مثابه یکی از مهم­ترین فضیلت­های زندگی اجتماعی بشر، در حوزه­های مختلف ملاک و معیار درستی به شمار می­آید. حوزه­ی آموزش نیز از این قاعده مستثنا نیست لذا یکی از مباحث مهم در زمینه­ی نظام آموزشی و یکی از بنیان­های مشروعیت آن، عدالت آموزشی است. «رالز» برای تبیین معنا و مبنای عدالت آزمایشی را انجام می­دهد و بر این باور است که پس از انجام آزمایش انتخاب اصول عدالت از «پس پرده­ی بی­خبری» (The Veil of Ignorance) در نهایت بر دو اصل تأکید می­کنند: اصل آزادی­های برابر مانند آزادی بیان و دین و اصل برابری اجتماعی و اقتصادی. البته برابری اجتماعی و اقتصادی به معنای توزیع برابر درآمدها و ثروت نیست (سندل، 1394: 187). وی معتقد است که اصل اول مقدم بر اصل دوم است و نابرابری­های اجتماعی و اقتصادی را به شرطی قابل قبول می­داند «که این نابرابری­ها باید مختص به مناصب و مقام­هایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه­ی فرصت­ها باب آن­ها به روی همگان گشوده است؛ و دوم این که این نابرابری­ها باید بیشترین سود را برای محروم­ترین اعضای جامعه داشته باشد.» (رالز، 1383: 84). بر این مبنا می­توان از عدالت آموزشی که این نیز به نوبه­ی خود از پیچیدگی خاصی برخوردار است، سخن به میان آورد و آن را مورد بررسی قرار داد. بدین معنی که اگر قرار است نابرابری در این زمینه وجود داشته باشد باید به نفع آنانی باشد که در مناطق محروم زندگی می­کنند.
برخی عدالت آموزشی را مساوی با داشتن فرصت­های برابر و یکسان آموزشی در میان اعضای جامعه می­دانند و آن را بر این اساس تعریف می­کنند. اما این تعریف که مبتنی بر دیدگاه مردم­گرایانه (Populist view) است چندان قابل قبول نیست و تعاریفی دیگر ارائه شده است که اتفاقاً بر نابرابری میان کسانی که از امکانات آموزشی بهره­مند خواهند شد، تأکید دارد. در دیدگاه نخبه­گرایانه (Elitism view) دولت موظف است استعداد تحصیلی افراد را در نظر بگیرد و بر اساس آن به کسانی که استعداد بیشتری دارند، امکانات آموزشی بیشتری اختصاص دهد. در رویکرد سوم برابری «بین­نسلی» مد نظر است و بدین معناست که تلاش می­شود به گونه­ای امکانات آموزشی شود تا نابرابری آموزشی از یک نسل به نسل دیگر منتقل نشود (معدن­دار آرانی و سرکار آرانی، 1388: 336-334). گروه مشاوران یونسکو وجود فرصت برابر در دست­یابی دختران و پسران، اقلیت­های مذهبی و مردم مناطق مختلف کشور را از مصادیق عدالت آموزشی قلمداد کرده­اند ( به نقل از: بابادی عکاشه، شریف و جمشیدیان، فصل­نامه­ی علمی پژوهشی رفاه اجتماعی: 289).
همچنان که ملاحظه می­شود رویکرد گروه مشاوران یونسکو تا حدی متفاوت با دیگر رویکردهایی است که عدالت آموزشی را مورد مداقه قرار داده­اند. در رویکرد یونسکو بر وجود فرصت برابر برای اقشار و گروه­های مختلف جنسیتی، دینی و منطقه­ای تأکید رفته است در حالی که در رویکردهای دیگر صرفاً به فرد یا به عبارت دیگر دانش­آموز فارغ از عواملی چون جنسیت، دین و محل زندگی اشاره می­شود. در حقیقت می­توان به عوامل فوق «فرهنگ» را نیز اضافه کرد. بدین معنی که آیا در محتوای کتاب­های درسی، استخدام افراد و توزیع امکانات آموزشی، تفاوت­های فرهنگی لحاظ می­شود و به طور یکسان و برابر به آن­ها پرداخته می­شود؟  
بسیاری از اندیشمندان در اعتراض به سیاست یکسان­سازی فرهنگی به این نتیجه رسیدند که فرهنگ­های مختلف و گروه­های اقلیت نیز دارای عناصر و ایده­هایی جالب توجه و تأمل­برانگیز است که نباید به بهانه­ی آموزش متمرکز آنها را نابود کرد، بلکه باید از تجربیات فرهنگی جوامع مختلف بهره برد و تفاوت­های فرهنگی ملت­ها را به رسمیت شناخت. در واقع پذیرش اصل احترام به فرهنگ­هاست که عدالت آموزشی را تسهیل و امکان­پذیر خواهد ساخت و مانع از اعمال تبعیض و تحقیر بر علیه فرهنگ­های جوامع و اقلیت­ها خواهد شد. دانشمندان حوزه­ی مطالعات فرهنگی این باور را ساخته و پرداخته کردند که مسیر تاریخ و به تبع آن تجربه­ی توسعه، تحت تأثیر خاستگاه­های ملی و فرهنگی متفاوت می­تواند مسیرها و تجربه­های متفاوتی داشته باشد، از این ادعا می­توان نتیجه گرفت که نظام آموزشی بر همین منوال، باید تنوع فرهنگ­ها را به رسمیت بشناسد و در جهت پرورش و حفظ الگوهای ارزشی و هنجاری آن تلاش نماید. ایشان به طور کلی نشان داده بودند چگونه تاریخ می­تواند به عنوان چیزی متکثر، در پیچ و تاب­ها و تنش­های دیدگاه­ها، داستان­ها و زمان­ها و مکان­های متفاوت و گاه مقایسه­ناپذیر مجدداً صورت­بندی شود و مسیری متفاوت و حتی منحصر به فرد را در پی گیرد (یانگ،1390: 20). در مورد اهمیت فرهنگ به ویژه پست­مدرن­ها - معتقدند معناهای فرهنگی فقط در «مغز و ذهن» قرار ندارند، بلکه اعمال اجتماعی را نظم و سامان می­بخشند، در رفتارهای ما تأثیر می­گذارند و در نتیجه آثار واقعی عملی دارند (هال، 1391: 18). علاوه بر این فرهنگ به مثابه فرایندی اصلی یا سازنده تعریف می­شود که از لحاظ شکل دادن فاعلان اجتماعی و رویدادهای تاریخی به اندازه­ی زیربنای اقتصادی یا مادی اهمیت دارد و بازتاب صرف رویدادها نیست (همان: 24). «هال» بر این باور است که فرهنگ دارای یک نقشه­ی مفهومی مشترک است که شیوه­ی تفسیر مشترکی از نشانه­های یک زبان ارائه می­کند و امکان مبادله­ی معنا میان افراد را ممکن می­سازد (همان: 39).
«نراقی» در تعریف حق تعیین سرنوشت برای اقلیت­ها به دو سطح اشاره می­کند: «سطح فردی، که از این حیث هیچ تفاوتی میان شهروندان از آن حیث که شهروند هستند وجود ندارد؛ و سطح گروهی، که از این حیث اقوام به صفت گروهی خود باید واجد حقوق ویژه ای باشد که لزوماً از طریق تأمین حقوق فردی افراد آن قوم به مثابه شهروندان احقاق نمی­شود». از نظر وی در سطح گروهی، حق تعیین سرنوشت، مستلزم حق «حفظ هویت فرهنگی» و حق «خودگردانی» است. نراقی بر این باور است که حفظ هویت فرهنگی، در واقع برای صیانت از «خودگروهی»، و تداوم و تعالی بخشیدن به آن است.  فرهنگ قوم نقش مهمی در هویت آفرینی و معنا بخشی به زندگی گروهی قوم دارد. از جمله پیامدهای مهّم به­رسمیت شناختن این حق، حقّ تحصیل فرزندان به زبان مادری ایشان است. بر اساس حق خودگردانی، از جمله حقوق اساسی «خودگروهی» آن است که بتواند به نحو مؤثر در تعیین سرنوشت خود و تدبیر اموری که بر زندگی او تأثیر جدّی می نهد نقش مؤثر داشته باشد. به عبارت دیگر «حق خودگردانی»، به این معناست که قوم به صفت گروهی بتوانند مقدّرات «خود گروهی» خود را آنچنان که با شرایط و ارزش­های ویژه ایشان تناسب بیشتری دارد، تدبیر کنند.
با این اوصاف عدالت آموزشی دو بُعد متفاوت دارد: بُعدی از آن شامل توزیع عادلانه­ی امکانات یا میزان بهره­مندی برابر از امکانات آموزشی در مناطق مختلف کشور می­شود و بُعد دیگر آن در برگیرنده­ی چگونگی توجه به تنوع و تکثر فرهنگی در یک جامعه­ی متکثر است. تکثر را می­توان بر اساس عوامل مختلف تبیین کرد. قومیت، مذهب، جغرافیا و ... هر کدام می­تواند مبنای تبعیض واقع شوند. بر اساس این تعریف در این نوشتار موانع تحقق عدالت آموزشی در ایران با توجه به تنوع قومیتی و متغیر­های زبانی، مذهبی و میزان باسوادی مورد بررسی قرار گرفته می­شود.
زبان مادری
یکی از راههای توجه به تنوع فرهنگی و در نظر گرفتن آن برای تحقق عدالت آموزشی، فراهم آوردن امکان آموزش به زبان مادری برای تمامی کسانی است که دارای فرهنگ و در نتیجه زبان مادری خاص خویش هستند. دلایل عمده­ای در مورد اهمیت زبان مادری و نقش آن در گسترش و ایجاد عدالت آموزشی در جامعه وجود دارد. «ملکیان» بر این باور است که «وقتی ما زبان مادری را از انسان‌ها دریغ می‌کنیم، بر وفق همه نظام‌های ارزش‌گذاری، مرتکب خطا می‌شویم؛ یعنی هم از لحاظ نظام ارزش‌گذاری حقوقی، هم از لحاظ نظام ارزش‌گذاری اخلاقی، هم از لحاظ نظام‌ ارزش‌گذاری زیبایی‌شناسانه و هم از لحاظ نظام ارزش‌گذاری مصلحت‌اندیشانه، یعنی در همه نظام‌های ارزش‌گذاری اجازه نداریم زبان مادری دیگران را از آنها بگیریم یا محدودیت برای کاربرد زبان مادری آنها ایجاد کنیم». وی استدلال می­کند از آن جایی که آموزش به زبان مادری برای انسان­ها متضمن ایجاد محدودیت برای آزادی دیگران نیست، لذا نمی­توان به لحاظ حقوقی، آزادی در دستیابی به آموزش زبان مادری را از انسان­ها دریغ داشت. ملکیان از منظر اخلاقی با توجه به چهار رهیافت، آموزش زبان مادری را توجیه می­کند و در نتیجه منع آن را غیر اخلاقی تلقی می­کند: در رهیافت اول به وجه سلبی قاعده­ی زرین اخلاق استناد می­کند. بر حسب این قاعده که عبارت است از « با دیگران چنان رفتاری نکن که خوش نداری دیگران با تو چنان رفتاری را بکنند» اکثریت می­باید برای اقلیت در زمینه­ی آموزش زبان مادری محدودیت ایجاد نکند. رهیافت اخلاقی دوم این است که درد و رنج غیرلازم به هیچ‌کس چه به خودمان و چه به دیگری وارد نکنیم؛ حال از آن جایی که محروم‌کردن انسان‌ها از کاربرد زبان مادری، یعنی تحمیل یک درد و رنج غیرلازم بر آنها، لذا از این جهت نیز عدم توجه به تنوع زبانی در امر آموزش غیر اخلاقی و در نتیجه غیر عادلانه است. در رهیافت سوم اخلاقی با توجه به این که امکان اندارج محمول اخلاقی منفی در آموزش زبان مادری وجود ندارد لذا ایجاد ممنوعیت برای آن توجیه اخلاقی ندارد. رهیافت آخر این که هیچ‌کدام از احکام اخلاقی جهان‌روا را که همه مکتب‌ها قبول دارند، مجوز این که جلو کاربرد زبان مادری انسان­ها را تحت هر عنوانی بگیری، نمی‌دهند و اتفاقا برعکس، مخالف هرگونه محرومیت بشر از آزادی زبان مادری هستند (مصاحبه با روزنامه شرق، شماره 2242). این نگاه به عدالت یک نگاه حداقلی است و صرفاً به اختصاص امکانات برابر به زبان­های مختلف تأکید ورزیده است در حالی که بر اساس اصولی که رالز در مورد عدالت آورده است آن گاه عدالت ممکن می­شود که امکانات به صورت نابرابر اما به نفع اقلیت­ها توزیع و فراهم شود. در نظام آموزشی ما این وضعیت کاملاً برعکس است و اگر نابرابری وجود دارد که هست به نفع زبان­های مادری اقلیت­ها نیست.
علاوه بر این، بسیاری از اندیشمندان و عالمان علوم اجتماعی معتقدند که زبان از اهمیت ویژه­ای برخوردار است و از آن به عنوان عنصر اصلی یک فرهنگ و هویت انسان­ها به شمار می­آورند. از نظر «هربرت مید» زبان موجب می­شود نوع بشر از حیوانات دیگر متمایز گردد، انسان را قادر به واکنش در برابر نمادهای جسمانی و واژه­ها می­سازد و به وجودآورنده­ی ذهن است (ریتزر، 1377: 275). «هال» نیز بر ویژگی منحصر به فرد و جایگاه محوری زبان تأکید دارد که از یک سو به واسطه­ی آن می­توانیم معناهای مشترکی داشته باشیم و از سوی دیگر از طریق زبان به مثابه یک رسانه­ی ممتاز است که تولید و مبادله­ی معنا ممکن و میسر می­شود (هال: 15). از این روست که نابودی هر زبان معادل نابودی یک فرهنگ قلمداد شده است و در واقع برای پیشگیری از وقوع این ضایعه است که یونسکو  روز دوم اسفند، برابر با 21 فوریه را به منظور حفظ و کمک به تنوع زبانی و فرهنگی به عنوان «روز جهانی زبان مادری» نام­گذاری کرده و بر همین منوال مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز سال 2008 را سال جهانی زبان­ها نام­گذاری کرد. در حقیقت از این جهت نیز آموزش زبان مادری اهمیت خاصی دارد. بدین معنی که با آموزش زبان مادری به حفظ و تداوم فرهنگ­ها یاری می­رسد و در نتیجه جهان از وجود معانی خاص آن فرهنگ محروم نخواهد شد و هویت­های مختلف و متنوع که جهان را زیباتر می­سازند از بین نخواهند رفت. در یک جامعه و برای یک نظام سیاسی، رواداشتن تبعیض میان زبان­ها، فرهنگ­ها و هویت­های مختلف با عدالت هم­خوانی ندارد و آموزش زمانی عادلانه خواهد بود که به حفظ و تقویت زبان­ها و فرهنگ­ها مدد برساند.
از زاویه و منظر دیگری نیز می­توان به ضرورت عدالت آموزشی و آموزش زبان مادری نگاه کرد: یک نظام سیاسی کارآمد و خوب همواره تلاش می­کند بدون تنازل، تمامی اصول مندرج در قانون به ویژه قانون اساسی را اجرا نماید. در اصل 15 قانون اساسی ایران از لزوم توجه به زبان مادری و آموزش ادبیات آن در مدارس سخن به میان آمده است. از این جنبه نیز بر عدالت نظام سیاسی خدشه وارد می­آید اگر به قانون اساسی بی­توجهی شود یا به صورت گزینشی اجرای آن مد نظر قرار گرفته شود.
  نکته­ی آخر که ضرورت توجه به آموزش زبان مادری را به لحاظ رعایت عدالت در نظام آموزشی توجیه می­کند استدلالی است که روان­شناسان و کارشناسان آموزشی ارائه کرده­اند. بسیاری از روان­شناسان معتقدند که زبان مادری عزت نفس ایجاد و فراگیری زبان­های دیگر را تسهیل می­کند. کارشناسان آموزشی نیز معتقدند که عدم آموزش زبان مادری موجب تضعیف اعتماد به نفس کودک و در نتیجه افت تحصیلی وی خواهد شد و فقط بخش اندکی از دروس را بفهمد. بدیهی است چنین دانش­آموزی که عزت نفس ندارد و اعتماد به نفس خود را از دست داده و فقط بخشی از مطالب درسی را فرا گرفته است ناتوان از تحقیق و بررسی و تجزیه و تحلیل محتوای دروس خواهد بود و تفکر انتقادی در دانش­آموزان تقویت نخواهد شد. دانش­آموزانی که امکان آموزش زبان مادری خود را ندارند در زمینه­ی رقابت با دیگران، خط شروع برابری ندارند و در نتیجه برای دستیابی به موقعیت­های ممتاز اجتماعی در آینده با مشکلاتی مواجه خواهند شد.     
بیسوادی
به دلیل این که آمار و اطلاعات شفاف و مشخصی از وضعیت و چگونگی توزیع امکانات آموزشی وجود ندارد، به یکی از نشانه­های فقدان عدالت آموزشی که وجود بیسوادی در مناطق یا یک منطقه­ی خاص است، اشاره می­شود. بر اساس آماری که  رئیس نهضت سوادآموزی ارائه کرده است بالاترین درصد باسوادان در کشور مربوط به تهران، مازندران، اصفهان و سمنان هستند و پایین‌ترین درصد باسوادی در استان‌های سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی، کرمان و خراسان شمالی است. ملاحظه می­شود استان­هایی که به لحاظ اقتصادی برخوردارتر هستند و زبان مادری آنها آموزش داده نمی­شود به همان نسبت باسواد بیشتری دارند.
کتاب ضمیمه

کتاب ضمیمه­ی دینی در مدارس، مخصوص مناطقی است که اکثریت جمعیت آنجا پیرو مذهب اهل سنت هستند. این کتاب ظاهراً برای برقراری عدالت و احترام به تفاوت و تنوع مذهبیی که در کشور وجود دارد، از لحاظ فقهی بر اساس فقه اهل سنت تدوین شده است و در مدارس تدریس می­شود. تا اینجای کار تا حدی عدالت آموزشی رعایت شده است اما نکته اینجاست که از متون و محتوای ضمیمه که مختص دانش­آموزان اهل سنت است در کنکور، پرسشی مطرح نمی­شود و دانش­آموزانی که در دوران دبیرستان در کلاس، کتاب ضمیمه را خوانده­اند برای کنکور باید کتاب اصلی را مطالعه کنند و بدین­ترتیب در سوألات کنکور اثری از مطالب مندرج در ضمیمه دیده نمی­شود؛ به عبارت بهتر در طرح سوألات کنکور، عدالت آموزشی مراعات نمی­گردد.   

۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه

فعال شدن هویت به مثابه تضعیف دموکراسی


آنچه در سالن ورزشی غدیر نسبت به «فرهاد پیروت­پور» روی داد از بسیاری جهات حادثه­ای عادی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت، بلکه نشان از تحولات عمیق اجتماعی و شناختی در عمق ضمیر افراد و جامعه­ی مدنی دارد؛ لذا شایسته است به صورت دقیق و از جنبه­های گوناگون مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. این حادثه از آن جهت یک مسئله است که در یک مسابقه­ی ورزشی، بیش از هر ویژگی دیگر، باید مهارت بازیکنان و سخت­کوشی و تلاش ایشان در ارائه­ی بازی بهتر مورد توجه و تشویق باشد اما در سالن ورزشی غدیر (شاید عده­ی اندکی از تماشاگران) رفتاری دیگر را از خود به نمایش گذاشتند که بر مبنای خطوط خاص نژادی و قومی بود و با انتظاراتی که از فضای اجتماعی مختص میادین ورزشی می­رود، همخوانی نداشت، لذا واکنش­هایی را برانگیخت و نگرانی­هایی را ایجاد کرد.
اولین نگرانی این بود که این عده­ی معدود از تماشاگران که کرد نبوده­اند، لباس کردی را که یکی از نمادها و نشانه­های فرهنگ و هویت کردی است، مورد توهین قرار داده­اند و از این جهت نسبت به این حادثه معترض بودند. این نگرانی فقط شامل حال کردها می­شود. نگرانی دوم از این بابت بود که این امر موجب شود امنیت و آرامشی که در استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه وجود دارد تحت تأثیر اختلاف و تعارضات مبتنی بر خطوط قومی و هویتی از بین برود و همزیستی مسالمت­آمیز و تکثر فرهنگی موجود دچار مشکل و خشونت و بدبینی در جامعه حاکم گردد. این نگرانی را فقط کردها نداشتند بلکه برخی از روشنفکران و فعالان اجتماعی و مدنی ترک و ساکنان شهر نیز در این نگرانی سهیم بودند. به همین دلیل خانواده­ی «فرهاد» و شورای شهر و شهردار ارومیه به نوعی تلاش کردند که فضا آرام و از تنش جلوگیری شود.
نگرانی سوم اما عده­ی بیشتری را در برمی­گیرد و جا دارد در این مورد تأمل بیشتری به خرج داده شود. نگرانی سوم این است که بازتولید، برجسته و فعال شدن هویت­های قومی و نژادی به نفع دموکراسی نیست و روند دموکراتیزاسیون را در ایران تضعیف خواهد کرد. بر اساس نظریه­ی «پاتنام» این هویت­ها، از آنجایی که، روابط و سرمایه­ی اجتماعی درون­گروهی را ایجاد و تقویت می­کنند، در نهایت به تضعیف فعالیت و مشارکت مدنی در انجمن­های داوطلبانه و اختیاری می­انجامند. نگرانی سوم از این جهت اساسی­تر و در نتیجه شایسته توجه بیشتر است که در صورت تضعیف سرمایه­ی اجتماعی برون­گروهی، مردم با ویژگی­های مختلف قومی، مذهبی و نژادی نخواهند توانست در انجمن­های مدنی گرد هم آیند و برای رسیدن به اهداف جمعی اقدام مشترک داشته باشند. اگر این مهم تحقق نیابد آنگاه بیش از هر چیز دموکراسی و ارزش­های دموکراتیک آسیب می­بیند و تعصب و خشونت جایگزین مدارا و تفاهم خواهد شد.
در ورزش­گاه غدیر، اگر تماشاگران صرفاً بر اساس تکنیک و مهارت بازیکن که اکتسابی است، تشویق یا عدم تشویق و اعتراض برمی­گزیدند، هیچ اتفاق غیرطبیعی روی نمی­داد و ارتباط یا منافاتی نیز با ارزش­های دموکراتیک نداشت. اما آنگاه که پای ویژگی­های انتسابی به میان می­آید و مبنای کنش و واکنش تماشاگران و ورزش­کاران قرار می­گیرد، زنگ خطری است که حاکی از این است که در جامعه، اخلاق مدنی و دموکراتیک تهدید می­شود. به همین دلیل است که در میادین ورزشی کشورهای اروپایی به شدت نسبت به توهین به رنگین­پوستان حساس و تنبیهات شدیدی برای آن در نظر گرفته­اند. در این ورزش­­گاه مشاهده شد که در فرایند بازی­های هویتی که در هر جامعه­ای جریان دارد هویت­های اکتسابی و روابط مبتنی بر پیوندهای ضعیف در مقابل هویت­های انتسابی و پیوندهای محکم و شدید، کم آورده است و اولویت خود را از دست داده­اند. اینجاست که باید نگران بود و به هیچ وجه نباید فعال شدن این هویت­ها را به فال نیک گرفت چرا که اولین و مهم­ترین قربانی آن دموکراسی و ارزش­هایی چون تساهل، مشارکت مدنی، آزادی گفت­وگو و احترام به حقوق دیگران خواهد بود. در جوامعی چون ایران به طور عام و ارومیه به طور خاص که هویت­ها و فرهنگ­های مختلف دارند دموکراسی موفق­ترین تجربه برای کاهش تنش و خشونت است. دموکراسی نیز زمانی رشد و نمو خواهد یافت که تأکید بر ویژگی­های انتسابی در اولویت قرار نگیرند و پیوندهای ضعیف مبنای تعامل و تشکیل نهادهای مدنی و مشارکت سیاسی و اجتماعی قرار گیرد.
برجسته­سازی هویت­ها و در نتیجه تضعیف ارزش­های دموکراتیک اگر آغاز شود و نخبگان و فعالان مدنی به گونه­ای عمل کنند که روند آن را متوقف نسازند به تدریج در تمامی امور و جنبه­های زندگی رسوخ خواهد کرد و هزینه­های فراوانی بر جامعه و افراد تحمیل می­کند. لذا بر هواداران ارزش­ها و اخلاق مدنی است که زنگ خطر را دریابند و در راستای گسترش مدارا و تفاهم اقدام نمایند که در تاریخ شهر ارومیه و استان آذربایجان­غربی امری غریب نیست.          

    

۱۳۹۴ آبان ۹, شنبه

صد آمد اما نود پیش ما نیست!


1.            در طول سالیان گذشته همواره یکی از دغدغه­های اصلی مردم کردستان رفع محرومیت، ایجاد اشتغال و در یک معنای کلی دستیابی به توسعه بوده است. منطقه­ی آزاد تجاری بانه و مریوان یا «ماد» که خبر تصویب لایحه­ی آن در دولت و شورای عالی مناطق آزاد تجاری در روزهای گذشته منتشر گشته، موجب شده است بسیاری از مردم و فعالان سیاسی و اقتصادی، امیدوارانه و خوش­بینانه به آینده چشم بدوزند و چنان که در مجلس نیز نگاه مثبت نسبت به آن وجود داشته باشد و از فیلتر شورای نگهبان بگذرد ممکن است از این رهگذر بخشی از رنج­ها، مشکلات و گرفتاری­های مردم کاهش یابد و زندگی بهتری نصیب­شان شود.
واقعیت این است - در چارچوب گفتمان مسلط بر مباحث توسعه در ایران و کردستان تصویب این لایحه نقطه­ی عطف به حساب می­آید و می­تواند در جهت دسترسی به اهدافی که ترسیم شده است مؤثر و مفید واقع شود. به همین دلیل است که تقریباً تمامی مسئولین استانی، فعالان اقتصادی، سیاسی و مدنی و نمایندگان فعلی و قبلی مجلس به نوعی در به­تصویب رساندن این لایحه نقش خود را پررنگ نشان می­دهند.      
2.            همگی ما بارها این مصرع پرمعنا و معروف مولوی را شنیده­ایم: چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. یکی از معانی این پند پیشینیان و یکی از پیش­فرض­های بدیهی آن این است که داشتن «صد» حکایت از ضرورت وجود «نود» در نزد ما و تأکید بر ترتیب و توالی پدیده­ها و لزوم فراهم نمودن مقدمات دارد که تا «نود» نباشد «صد» نیز نخواهد آمد و در یک حالت عادی و نرمال ضرورتاً «صد» پس از «نود» خواهد آمد.
حال اگر این معنی از این پند پذیرفته شود آن­گاه این پرسش پیش خواهد آمد که آیا مقدمات و تمهیدات لازم برای ایجاد منطقه­ی آزاد تجاری فراهم گشته است و به گونه­ای نیست که قبل از اینکه «نود» و یا شاید بسیار کمتر از آن را در پیش خود داشته باشیم، اجباراً «صد» را آورده­اند تا احتمالاً در ایام انتخابات «صدا»ها رساتر به گوش مردم برسد. البته می­توان به گونه­ای دیگر نیز این حادثه را تفسیر کرد: این امکان نیز وجود دارد که مدعیان و دست­اندرکاران این نکته­ی بدیهی را درنیافته باشند که «نود» قبل از «صد» می­آید (مانند بسیاری از سد!!هایی که اکنون آشکار گشته است بدون مطالعه، مراحل و عملیات اجرایی آن­ها آغاز گشته و حتی به پایان رسیده است. سد گتوند در خوزستان نمونه­ی خوبی در این زمینه است). با این حال تردیدی نیست ابتدا باید پیش­زمینه­ها و مقدمات لازم برای چنین طرح بزرگی که می­تواند زندگی مردم را هم به صورت منفی و هم مثبت مورد تأثیر قرار دهد و آن را متحول سازد، فراهم آید تا بیشترین بهره را برای کردستان داشته باشد. آیا این کار شده است؟ آمادگی برای اجرای چنین طرحی پیش از هر چیز مستلزم وجود راه­های ارتباطی و سیستم حمل­ونقل مناسب و کارآمد است که سرمایه­گذاران به طور خاص و مردم به طور عام بتوانند در کمال امنیت و آرامش به این منطقه سفر کنند؛ آیا امکانات زیرساختی و زیربنایی برای آمدورفت به این مناطق آماده است؟ آیا با چنین جاده­هایی که در کردستان وجود دارد منطقه­ی آزاد تجاری می­تواند بازدهی لازم را داشته باشد و آیا هزینه­های جانی و مالی بیشتری بر مردم تحمیل نمی­کند؟ احتمالاً چند سال دیگر بزرگراه­ها، کنارگذرها، فرودگاه، سیستم حمل­ونقل ریلی و ... به بهره­برداری خواهند رسید؟ آیا میان بانه و مریوان مسیر ارتباطی وجود دارد؟ واقعیت این است ظاهراً «صد» آمده است اما تمهیدات لازم برای این آمدن اندیشیده نشده است، به عبارت دیگر «صد آمد اما نود پیش ما نیست!».
3.            همه اتفاق نظر دارند که تصویب لایحه­ی ایجاد منطقه­ی آزاد تجاری ماد در شورای عالی مناطق آزاد تجاری خبر خوش و حادثه­ی عظیمی است که در گذشته بی­سابقه بوده است و می­دانیم تا حد زیادی نتیجه­ی رأی معنادار مردم کردستان به روحانی، رایزنی­های طولانی و تلاش­های فراوان فعالان اقتصادی و مدنی، مدیران استان و شخص استاندار است و در نهایت همانند وعده­ی دولت قبلی در مورد فرمانداری ویژه­ی!!؟ سقز نیز بی­مبنا و پوشالی نیست. لذا باید آن را جدی گرفت. برای روشن شدن موضوع این­بار نیز از مولوی مدد می­گیریم و نکته­ای دیگر در این رابطه تذکر داده می­شود؛ مولوی داستان مرغی را تعریف می­کند که اشتری را به مهمانی به خانه­ی خود دعوت می­کند اما به محض اینکه وارد خانه می­شود:
چون به خانه مرغ اشتر پا نهاد           خانه ويران گشت و سقفش اوفتاد
و در نهایت «خانه از مرغ تهی و از  اشتر پُر» می­شود. سعدی نیز می­فرماید:
دوستی با پیل­بانان یا مکن          یا طلب کن خانه­ای در خور پیل                                     
بدیهی است تأسیس منطقه­ی آزاد تجاری در یکی از شهرها یا در مناطقی از استان کردستان نسبت به طرح­هایی که در گذشته اجرا شده است، چنان طرح چشم­گیری است که به دنبال خود تغییرات و دگرگونی­های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فراوانی خواهد آورد لذا در صورتی که آمادگی پذیرش آن وجود نداشته باشد پیامدهای مثبت و منفی فراوانی را به دنبال خواهد داشت. امروزه در کشورهای توسعه­یافته برای اجرای چنین طرح­هایی، قبل از هر چیز پیامدهای زیست-محیطی، اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار می­گیرد. آیا برای ایجاد منطقه­ی آزاد تجاری ماد نیز این تحقیقات انجام پذیرفته است؟ یکی از نگرانی­ها این است که محیط طبیعی بانه و مریوان تحت تأثیر این پروژه تخریب و آلوده گردد؛ به لحاظ اجتماعی نیز این پروژه، پیامدهای فرهنگی و اجتماعی فراوانی از جمله تضاد طبقاتی، رواج فرهنگ مصرف­گرایی، سودپرستی و ... را ممکن است به دنبال داشته باشد و به تدریج کل فرهنگ و سنت­های اصیل، مشاغل بومی و ... را نابود سازد و سقف بیافتد و خانه ویران شود.   



۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه

ایست به تخریب محیط زیست

 در سخنان دیروز نماینده‌ی مردم محترم سقز و بانه دو نکته جالب توجه بود:
1. اداره‌ی محیط زیست را محیط «ایست» نامیده بود؛
2. گفته بود قبلاً اگر کسی 100 شغل ایجاد می‌کرد دستش را می‌بوسیدم اما الان اگر کسی 50 شغل ایجاد کند پایش را می‌بوسم.
  • در مورد نکته‌ی اول باید گفت ظاهراً جناب نماینده درک درستی از معنا و مبنای توسعه ندارند که این گونه بر محیط زیست هجوم می‌برند و از آن به عنوان مزاحم و مانع اشتغال یاد می‌کنند. در تعریف توسعه‌ی پایدار حفظ محیط زیست یکی از ارکان توسعه به شمار می‌آید که بدون آن توسعه ممکن و مطلوب نخواهد بود. این مفهوم به معنای دستيابی به توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی در مسيری است که منابع محیطی و طبيعی يک کشور را نابود نکند. این نکته آن گاه اهمیت بیشتری می‌یابد که اکنون در کشور با بحران زیست-محیطی گسترده‌ای در سطح کشور روبه‌رو هستیم که امکان زندگی سالم برای شهروندان را به شدت محدود کرده است. اگر مسئولی در محیط زیست ملاحظات زیست-محیطی را رعایت می‌کند و مانع تخریب محیط زیست می‌شود باید به جای سرزنش و توپ و تشر به ایشان دست مریزاد گفت و از برنامه‌هایش قدردانی و حمایت کرد. اکر امروزه کشور از نظر زیست-محیطی در این وضعیت فلاکت‌بار گرفتار آمده است و دریاچه‌ی ارومیه، زاینده‌رود، هزاران هکتار جنگل و بخش مهمی از محیط زیست طبیعی از بین رفته است؛ بخش عمده‌ای از آن نتیجه‌ی این نگرش مخرب است که نمی‌تواند از منافع آنی به خاطر منافع آتی چشم‌پوشی کند و در آینده هزینه‌های بسیاری بر نسل‌های بعدی تحمیل می‌کند. با این کارها نه به نسل فعلی خدمت می‌کنیم و نه منصفانه برای آیندگان ثروت و امکاناتی برجای می‌گذاریم که به نیکی از ما یاد کنند. در واقع یک نماینده‌ی مجلس به اندازه‌ی کافی قدرت و ابزارهای لازم برای تبلیغات و کسب رأی مجدد در اختیار دارد که از تخریب محیط استفاده نکند. 
  • جناب نماینده از دست‌بوسی و پابوسی کسانی سخن به میان آورده است که بتوانند سرمایه‌گذاری داشته باشند و اشتغال ایجاد کنند. در ظاهر امر این سخن اشکال چندانی ندارد و شاید نشان از دلسوزی و فروتنی ایشان در جهت ایجاد اشتغال داشته باشد. اما نکته اینجاست که آیا واقعاً آقای نماینده در صحن مجلس در تدوین کدام طرح یا نقد و بررسی کدام لایحه‌ی مرتبط با اشتغال نقش برجسته و مؤثری ایفا کرده‌اند که الان این گونه سخن می‌گویند؟ آیا موردی را سراغ دارند که در کمیسیون تلفیق یا هر کمیسیون دیگر مجلس شورای اسلامی، برنامه و ایده‌ای برای اشتغال ارائه کرده باشند؟ بوسیدن دست و پا شاید برخی از افراد خاص و کوتوله را به نان و نوا برساند و در این خیال خام خوش باشند که به بازی گرفته شده‌ و آدم به حساب آمده‌اند اما ایجاد اشتغال مستلزم داشتن برنامه و جد و جهد عالمانه و مستمر است که بتوان با اعتماد به نفس و عزت نفس مصالح همه‌جانبه‌ی جامعه و نسل‌های آینده را نیز در نظر گرفت. اکنون که به اواخر دوران نمایندگی جناب نماینده نزدیک می‌شویم و دست ایشان در ارائه‌ی عملکرد خالی‌تر از همیشه است مطالبات خود را از 100 به 50 و بوسیدن را از دست به پا تقلیل داده است، حال می‌توان پیش‌بینی کرد برای آنکه چیزی در چنته داشته باشد در روزها و ماههای آینده به کمتر از 50 نفر و بوسیدن دیگر اندام‌های بدن نیز اقدام نماید!!  
  • مسئولین درجه اول استان که در شورای اداری حضور داشته و به دلیل نماینده‌هراسی در برابر سخنان نادرست و غیر توسعه‌ای نماینده سکوت پیشه کرده بودند باید به مسئولان اداره‌ی محیط زیست این فرصت را بدهند تا به دفاع از عملکرد خویش بپردازند تا اهمیت توسعه‌ی پایدار بر همگان آشکار شود.  

۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

منطقه­ی آزاد، آزاد نشد!


سخن در باره­ی سفر رئیس جمهور به استان کردستان و بررسی آن اگر چه مدتی از آن می­گذرد اما همچنان تازه است و بحث در مورد آن از ضرورت انکارناپذیری برخوردار است. در یک نظر کلی می­توان ادعا کرد این سفر آن چنان که باید و شاید - انتظارات مردم را برآورده نکرد. اگر این گزاره صادق باشد و بپذیریم که به توقعات مردم پاسخی مناسب و درخور داده نشده است، حال می­توان این پرسش را مطرح کرد که چرا انتظارات مردم برآورده نشد؟
1.      اصولاً فارغ از خوب یا بد بودن این امر سطح مطالبات و انتظارات مردم کردستان از دولت­های مختلف همواره بالا بوده است. این امر که در دولت روحانی بیشتر به چشم می­خورد علل و عوامل متعدد و مختلفی دارد. یکی از علل انتظارات بالای مردم این است این دولت وارث مسائل و مشکلات عدیده­ای است که دولت احمدی­نژاد برجای گذاشته و به تبع آن مردم نیز انتظار دارند حال که دولتی با عقلانیت و حمایت مردمی بیشتر بر سر کار آمده است، هر چه زودتر از شر این مسائل و مشکلات رهایی یابند. علاوه بر این باید به رأی بالا و تعیین­کننده­ی مردم کردستان، اشاره کرد که در روز انتخابات ریاست جمهوری به نفع روحانی به صندوق­های آرا ریختند و از میانگین کشوری، بسیار بالاتر بود. بدیهی است مردم نیز متناسب با آرایی که در صندوق­ها ریخته­اند و به میزان اهمیتی که آرایشان داشته است، انتظارات خود را سامان می­دهند و مشخص می­نمایند؛ پس چون میزان رأی و اهمیت آن بالا بوده است به همان اندازه نیز انتظارات افزایش یافته است و انتظار می­رود توجه بیشتری به مسائل و مشکلات کردستان عطف و در جهت رفع آن اقدامات شایسته اتخاذ گردد. عامل دیگری که بر میزان انتظارات مردم کردستان افزوده است توافق هسته­ای میان ایران و قدرت­های بزرگ جهانی بود که در این روزهای اخیر به سرانجام رسید و از آن جایی که حادثه­ی مهمی در سطح جهان و کشور به حساب می­آید در میان بسیاری از مردم این انتظار ایجاد شد که با پایان­یافتن روند پرفراز و نشیب مذاکرات و سرازیرشدن پول­های بلوکه شده به داخل کشور، برنامه­ی توسعه، جبران ناکامی­ها و زدودن محرومیت­ها آغاز گردد. به علاوه، مردم به خوبی دوران تبلیغات انتخاباتی و بیانیه­ی سوم ستاد روحانی را به یاد دارند که در آن تعهد داده شده بود که برخی از مسائل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کردستان مد نظر دولت روحانی قرار گیرد. این بیانیه به مثابه یک سند اکنون در بسیاری از منازل مردم کردستان موجود است و اقدامات دولت و انتظارات خود را هر چند به صورت حداقلی- متناسب با آن تنظیم می­کنند.
به عوامل فوق باید دو عامل دیگر را نیز افزود: اظهار نظر مسئولین استانی در روزها و حتی ماه­های قبل از سفر در مورد دستاوردهای احتمالی حضور رئیس­جمهور در کردستان که بسیار بیشتر از آنچه که در حین سفر مورد موافقت قرار گرفت، بود. همچنین رفتار برخی از نمایندگان مردم کردستان در مجلس و سخنانی که در میان مردم و طرفداران خود بیان می­داشتند نیز حکایت از اقدامات و ایفای وعده­هایی داشت که در سفر استانی ریئس­جمهور اعلام خواهد شد. این اظهارنظرها و رفتارهای تبلیغی نیز موجب شد انتظارات و توقعات مردم به تدریج روند فزاینده­ای به خود بگیرد و انتظاراتی ایجاد شود که بخش عمده­ای از آن مورد تصویب هیات دولت قرار نگیرد و در نهایت این تصور در میان مردم رواج یابد که انتظاراتشان آن گونه که باید و شاید برآورده نشده است.  
2.      تردیدی نیست این سفر از جهات مختلف برای استان کردستان دارای نتایج مثبت و مطلوب بود. توجه به زیرساخت­ها به ویژه در بخش راه­های استان، اختصاص بودجه به بخش گردشگری و مدیریت آب­های استان از جمله موارد مثبتی است که نباید نادیده گرفته شود. اما آنچه در این نوشتار به عنوان یکی از مهم­ترین آثار مثبت این سفر، مورد اشاره قرار می­گیرد این است که چه در سخنان عمومی مسئولین و به ویژه شخص رئیس­جمهور و چه در اقدامات و مصوباتی که اعلام شد بر خلاف آنچه قبلاً دیده بودیم - کم­ترین میزان عوام­فریبی دیده شد.
نمونه­ی بارز آن بحث «منطقه­ی آزاد تجاری بانه و مریوان» بود که قبل از سفر رئیس­جمهور در میان مسئولین استانی و نماینده­ی مجلس چنان با تأکید در باره­ی اجرای آن و حتی عنوانی که برایش انتخاب شده است، سخن می­گفتند که گویی تردیدی مبنی بر تصویب­شدن آن وجود نداشت و تمام کارها و مقدمات اعلام عمومی آن فراهم آمده است. اما در کمال ناباوری تصویب نشد و به عبارتی منطقه­ی آزاد، آزاد نشد.
3.      نکته­ای که در اینجا بحث­برانگیز است و باید مورد پرسش قرار گیرد این است که چرا مسئولین از یک سو و نماینده از سوی دیگر راجع به طرح­هایی که مراحل تصویب آن­ها نهایی نشده است با اطمینان سخن می­گویند و تحقق آن­ها را به عنوان امری مثبت در کارنامه­ی خویش به ثبت می­رسانند، در حالی که تحقق آن طرح­ها مورد قبول مسئولین دولت واقع نشده است.
آیا این وضعیت، فضای بدبینی و عدم اعتماد و در نتیجه فرسایش سرمایه­ی اجتماعی را به دنبال نخواهد داشت؟ تکلیف بنرهایی که در این زمینه، در تمامی میادین و خیابان­های شهر از سال­ها قبل نصب شده­اند و به نماینده برای تبدیل شهرهای بانه و مریوان به منطقه­ی آزاد تجاری تبریک گفته­اند، چه می­شود و چه کسی پاسخگوست؟ آیا این کارها نشر اکاذیب به شمار نمی­آید؟

از منظری دیگر نیز می­توان این وضعیت را تحلیل کرد. اگر مسئولان استانی و نماینده وعده­ی تحقق و تصویب منطقه­ی آزاد تجاری را می­دهند شاید به اشاره­ی مثبت و مبتنی بر تأیید مسئولان رده­بالای کشور استناد می­کنند که قبل از سفر رئیس­جمهور بارها با همدیگر دیدار و مذاکره داشته­اند. اما نکته اینجاست شاید به این دلیل در تهران علائم و پیام­های مثبت دریافت داشته­اند که ممکن است این حضرات اطلاعات غیرواقعی و مبالغه­آمیز به مسئولان ارائه کرده­ باشند با این امید که اینان نیز همچون مسئولان دولت قبلی به صورت فله­ای و بدون مطالعه و فراهم آمدن مقدمات لازم طرح­های متعدد را تصویب کنند و گرنه چه مشکلی وجود داشت که طرح منطقه­ی آزاد به سرانجام مطلوب نرسید و این انتظار به حق مردم برآورده نشد؟ مردم سقز به خوبی داستان «فرمانداری ویژه» را به خاطر دارند که چگونه بنرهای رنگارنگ در تمامی شهر برافراشته شد اما اکنون همه اطلاع دارند که آن بنرها و آن فرمانداری ویژه فریبی بیش نبوده است. حال با این تفاصیل حداقل انتظار افکار عمومی این است که مسئولین و نماینده در این مورد باید به طور شفاف به مردم پاسخ لازم را ارائه دهند.   

هویتهای مختلف و هویت فراگیر

یکی از مسائلی که بیشتر دولت-ملت­ها در سطوح اجتماعی و فردی با آن دست به گریبان هستند مسئله­ی هویت است که به غلط می­پنداشتند در یک کشور باید یک هویت فراگیر وجود داشته باشد و این را ممکن و مطلوب می­دانستند. این امر آن­گاه بیشتر نمود می­یابد که بدانیم اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان ترکیب جمعیتی و فرهنگی­شان چندقومیتی یا به عبارت بهتر چندهویتی است. به علاوه امروزه تحت تأثیر علل و عوامل مختلف، تنوع فرهنگی و هویتی گسترده­ای، هستی فرد و جوامع مختلف را نسبت به سال­های پیشین دو چندان در بر گرفته است و بازی هویتی پیچیده­ای را موجب شده است که بر خلاف گذشته، درک مشترک و همسان از هویت را دچار تزلزل و بحران نموده است. به همین دلیل، بسیاری از دولت-ملت­ها در گذشته­ای نه چندان دور و امروز نیز این اندیشه­ را در سر پرورانده­اند که چگونه می­توان هویت واحدی را در میان اعضای جامعه رواج داد که از سوی افراد مختلف قابل قبول و پذیرفتنی باشد.
در یک صد سال گذشته، در این زمینه تجربه­های مختلفی به مرحله­ی اجرا درآمده­ است. اجمالاً باید گفت برخی از آن تجربه­ها که مبتنی بر زدودن و نادیده گرفتن تنوع و تکثر هویت­ها بودند به سرانجامی نرسیدند و در عرصه­ی نظر و عمل با شکست مواجه شدند. لذا با توجه به شکست برنامه­های مبتنی بر یکسان­سازی هویتی، گام اول برای توافق در مورد هویتی عام، به رسمیت شناختن گوناگونی هویت­ها و شناخت قواعد بازی­های هویتی است. در وهله­ی بعد، علاوه بر برنامه­های فرهنگی می­توان به راهکارهای سیاسی و اقتصادی نیز توسل جست. با توجه به این که هر گاه سخن از هویت عام و منافع ملی به میان می­آید وضعیت عینی و ذهنی اقلیت­ها نیز به ذهن متبادر می­گردد، نحوه­ی برخورد و تعامل با اقلیت­ها در این میان و در راهکارهایی که ارائه می­شود از اهمیت ویژه­ای برخوردار است.
از یک منظر عام، تلاش کلیه­ی نظام­های سیاسی در این زمینه آن بوده است که از برجسته و فعال شدن و اولویت یافتن هویت­های خُرد نسبت به هویت عام در حد امکان جلوگیری یا امکان حیات مسالمت­آمیز و دیالوگ برایشان فراهم شود. هدف و تلاش دوم که بر همزیستی هویت­ها در یک چارچوب سیاسی تأکید دارد، چگونه ممکن و میسر می­شود؟ می­توان به دو راهکار در سطح خُرد و کلان اشاره داشت، این راهکارها قبل از هر چیز این پیش­فرض را در نظر دارند که حذف و زدودن هویت­ها به خودی خود امری غیر عادلانه است و هر راهکاری که ارائه می­شود باید به گونه­ای باشد که عدالت نادیده گرفته نشود؛ به عبارت دیگر گسترش عدالت در سطح جامعه، وجود و حضور هویت ملی را در کنار دیگر هویت­ها فعال می­سازد و بی­عدالتی آن را تضعیف و موجب برجسته­شدن هویت­های رقیب و تنش میان آن­ها می­شود: در سطح خُرد، باید به پاسخی که «مصطفی ملکیان» به مسئله­ و خطر به ­وجود آمدن استبداد اکثریت و در نتیجه وجود بی­عدالتی داده است، اشاره کرد که در این جا نیز کاربرد دارد؛ پاسخ وی این گونه است: در انسان­ها معنویت رشد کند. از نظر ایشان رشد معنویت موجب می­شود افراد به گونه­ای پرورش یابند که آگاهانه از قدرت تصمیم­گیری خود به زیان دیگران استفاده نکنند که این وضعیت نیز با سلوک درونی و باطنی میسر می­شود. به گفته­ی ملکیان یکی از وظایف روشنفکران در جامعه تلاش برای رشد معنویت است در غیر این صورت، این امکان همواره وجود دارد که یک ساختار عقلانی به مخاطره بیفتد و از سوی اکثریت نسبت به اقلیت ظلم روا داشته شود.
اگر آن چنان که ملکیان تأکید داشته است در انسان­ها معنویت رشد کند، این انسان­های معنوی از آن رو که نادیده گرفتن هویت­های انسان­های دیگر را امری غیر عادلانه تلقی می­کنند، هرگز آن راه و روش را برنمی­تابند و به گونه­ای عمل می­کنند که هویت اقلیت­ها نیز مجال رشد و شکوفایی بیابد. انسان­هایی که واجد معنویت رشدیافته­ای هستند به صرف این که در مقام و موضع اکثریت هستند به خود اجازه نمی­دهند که حقوق اقلیت را نفی کنند و در نتیجه بر مرارت آن­ها بیافزایند. در این حالت گروه­های اقلیت نیز راحت­تر حاضر به پذیرش و توافق در مورد هویت عامی هستند که بر اساس پیوندهای ضعیف (Weak ties) - بر خلاف آن چه در ظاهر ضعیف هستند اما قدرت زیادی دارند و سرمایه­ی اجتماعی پیوندی را می­سازند-؛ شهروندان را به هم متصل نماید و در نهایت بر اساس همگرایی سرنوشت مشترکی را برایشان رقم بزند.  
راهکار دوم کلان و ساختاری است. «آرش نراقی» بر این باور است که دو نوع اقلیت وجود دارد: در نوع اول اقلیت توانایی تبدیل به اکثریت را دارد. برای نمونه یک حزب سیاسی در انتخابات شکست خورده است و اکثریت لازم برای در دست گرفتن قدرت را کسب نکرده است. در این جا رعایت قواعد دموکراسی مانند محدود کردن قدرت دولت، آزادی احزاب، رسانه­های جمعی، برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه، محدودیت زمانی برای تصدی قدرت برای افراد و دوره­ای بودن قدرت و ... می­تواند اقلیت را امیدوار سازد که در آینده به اکثریت تبدیل شود و بدین وسیله نگرانی­ها در مورد استبداد اکثریت به حداقل برسد. در نوع دوم اقلیت توانایی تبدیل­شدن به اکثریت را ندارد. سازوکارهای فوق­الذکر در این جا به طور جدی کارساز نیستند و علاوه بر آن­ها باید تدابیر دیگری اندیشیده شوند. مانند فدرالیسم و چندفرهنگ­گرایی، تبعیض مثبت، به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی و اجتماعی برای اقلیت، قوانین به گونه تنظیم شوند که عدالت مبنای تصمیم­گیری­ها قرار گیرد نه اکثریت و ... .
در راهکار دوم بیش از هر چیز تلاش می­شود که ساختارهای سیاسی و اقتصادی «اوراق» شوند تا منابع ثروت و نهادهای قدرت در یک جا متمرکز نشوند و اقلیت­هایی که بر مبنای هویت خاصی شکل گرفته­اند در یک فضای عادلانه و تا حدی خاص، امکان حفظ و شکوفایی فرهنگ و هویت خود را خواهند داشت و عدالت بر این اساس تعریف می­شود که حقوق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اقلیت­ها تا چه حد رعایت می­شود و آیا بخشی از این اقلیت­ها می­توانند امیدوار باشند در یک فرایند دموکراتیک به اکثریت تبدیل شوند.
بدیهی است و بر اساس تجربیاتی که در کشورهای دموکراتیک موجود است، جامعه­ای که بر مبنای عدالت سامان یافته است هویت­ ملی و عام بیش از دیگر هویت­ها برجسته و فعال خواهد بود و در تنظیم کنش و منش افراد بیشترین سهم را به خود اختصاص می­دهد. تجربه­ی کشورهای دموکراتیک نشان می­دهد این دو راهکار کلان و خُرد می­توانند معضل تزاحم هویت­ها را به حداقل برسانند و دولت-ملت­ها نیز به لحاظ سیاسی با مشکل چندانی مواجه نباشند. عدالت در تمامی جوامع و در فرایند بازی­های هویتی به گونه­ای عمل می­کند که هویت­ها با توجه ویژگی­های عام و مشترک شکل بگیرند و انسان­ها را بیشتر به هم نزدیک نماید. رشد معنویت در میان انسان­ها و اوراق­سازی قدرت، جامعه را عادلانه­تر می­سازد و عدالت نیز به نوبه­ی خود بر شکل­گیری هویت­های عام مؤثر خواهد بود. البته این بدان معنا نیست که هویت­های خُردتر از بین خواهند رفت یا آسیمیله می­شوند بلکه آن­ها نیز به رشد و شکوفایی خود ادامه خواهند داد اما در عین حال منافع و مصالح فردی و جمعی در یک چشم­انداز گسترده­تر مبنای عمل قرار می­گیرد و نوعی تعامل مسالمت­آمیز میان فرهنگ­های مختلف برقرار می­شود که این تعامل نیز به نوبه­ی خود منجر به خیر همگانی خواهد شد.