۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

آیا متناسب با تغییر در مبنا و معنای توسعه، تغییر در نگرش نسبت به جایگاه معلم نیز ایجاد شده است؟


در تاریخ نظریات توسعه دو تغییر به چشم می­خورد که هر دو به انسان و نقش وی در معنا و مبنای توسعه ربط دارد:
1.         تغییر اول در مورد مبنای توسعه است. ابتدا این باور وجود داشت که مبنا و راه رسیدن به توسعه صرفاً با داشتن پول یا سرمایه­ی مادی میسر می­گردد. بعدها جامعه­شناسان و اقتصاددانان توسعه به این نتیجه رسیدند که نوعی دیگر از سرمایه لازم است تا راه رسیدن به توسعه هموار و امکان استفاده­ی بهتر از سرمایه­ی مادی فراهم گردد. این سرمایه، سرمایه­ی انسانی بود که به طور کلی بر خصوصیات کیفی انسان تأکید دارد. البته بعدها سروکله­ی سرمایه­ی اجتماعی نیز پدیدار شد که در این مطلب از آن چشم می­پوشیم. به هر حال، می­توان گفت سرمایه­ی انسانی که منجر به تغییراتی اساسی در علل و عوامل توسعه شد، تعریف آن در یک دید کلی بدین گونه است: سرمایه­ی انسانی نه سرمایه­ی فیزیکی و نه سرمایه­ی‌ مالی محسوب می‌شود بلکه سرمایه­ی انسانی به عنوان دانش، مهارت، خلاقیت وسلامت فرد تعریف شده است (بکر 2002). اندیشمندان توسعه بر این باورند برای افزایش بازدهی و عدم استهلاک این نوع از سرمایه، همانند سرمایه­ی مادی در اینجا نیز نیاز به سرمایه­گذاری وجود دارد چرا که سرمایه­ی انسانی مبتنی بر ویژگی­ها، توانایی­ها و مهارت­های فرد در زمینه­ای خاص است، از راه تربیت، جامعه­پذیری، آموزش و تجربه به دست می­آید و از طریق پرورش، قابلیت توسعه و بهسازی را دارد، حال اگر بر روی آن سرمایه­گذاری صورت نگیرد و به طور مداوم به­روز نشود آن گاه در مهارت­هایی که دارد کارآیی خود را از دست خواهد داد و دچار استهلاک می­شود. به طور خلاصه، امروزه بسیاری از جامعه­شناسان و اقتصاددانان بر این باورند برای تبیین شکاف میان کشورهای توسعه­یافته و توسعه­نیافته، نباید صرفاً به میزان پس­اندازها یا منابع ارزی و سرمایه­ی مادی توجه کرد، بلکه باید به امور غیر مادی از قبیل دانش، تعلیم و تربیت، آزادی­های سیاسی، نهادها و فرهنگ نیز توجه داشت، تا جایی که در نظریات جدید رشد و توسعه­ی اقتصادی، گرایش به سوی در نظر گرفتن عوامل غیر مادی در مدل­های رشد و توسعه افزایش یافته است. از نظر «مایکل تودارو» عوامل اصلی رشد اقتصادی در هر جامعه­ای عبارتند از:
-       تراکم سرمایه[2] که شامل همه­ی سرمایه­گذاریهای جدید در زمین، وسایل مادی و نیروی انسانی است؛
-          رشد جمعیت و بنابراین، هر چند با تأخیر، رشد نیروی کار؛
-                                                 پیشرفت تکنولوژیکی[3]
2.         تغییر دوم به معنای توسعه برمی­گردد. بدین گونه که ابتدا توسعه صرفاً در معنای اقتصادی دیده می­شد و عبارت از فرآیند پایداری بود که ظرفیت تولید اقتصادی را در طول زمان و در نتیجه میزان درآمد ملی را افزایش می­دهد. به عبارت دیگر هدف اصلی و اساسی توسعه­، دستیابی به رشد اقتصادی مداوم در کوتاه­ترین زمان ممکن بود. «مِیِر» توسعه­ی اقتصادی را عبارت از فراگردی می­داند که درآمد سرانه­ی واقعی یک کشور طی یک دوره­ی بلندمدت افزایش می­یابد.
این معنا از توسعه که به اقتصاد نقش ویژه و انحصاری می­دهد در اکثر کشورهای توسعه­نیافته­ی دنیا با شکست مواجه شده است، در نتیجه تلاش برای تعریف و ارائه­ی معنایی دیگر از توسعه، توجه به سمت انسان و تدوین نظریه­ی «توسعه­ی انسانی» معطوف می­گردد که در آن شاخص­های رفاه اقتصادی و اجتماعی با همدیگر ترکیب شده است. جنبه­های کلیدی توسعه­ی انسانی عبارتند از:
-                        درآمدها وسیله هستند نه غایت؛
-                        انسان­ها غایت هستند نه وسیله؛
-                        انسان­ها منبع مهم حیاتی هستند؛
-                        تمرکز اصلی بر نیازهای پایه­ای از جمله کالاها و خدمات است، اما دیگر موضوعات از جمله آزادی، محیط زیست طبیعی و اجتماعات محلی نیز مورد بحث قرار می­گیرند (هینز، جفری 1390: 36).
«هینز» بر این باور است که برای موفقیت و تحقق توسعه­ی انسانی راه­های گوناگونی از جمله رشد خوب، توزیع نسبتاً برابر درآمد و هزینه­های اجتماعی با هدف مناسب وجود دارند و در مجموع در زمینه­ی اجرای موفق توسعه­ی انسانی می­باید در زمینه­ی آموزش و درآمد اولویت را به دختران و زنان داد (همان: 39).
3.         اکنون پرسشی که مطرح می­شود این است که آیا نگاه به آموزش و پرورش به طور عام و معلم به طور ویژه این دو تغییر که در مبنا و معنای توسعه رخ داده است را در برمی­گیرد یا خیر؟
-                        بی­توجهی مفرط به نقش معلم و عدم سرمایه­گذاری در آموزش و پرورش و در نتیجه عدم تولید سرمایه­ی انسانی، در نظام سیاسی و به تدریج در جامعه­ی ما، بیش از هر چیز نشان از این باور دارد که مبنای توسعه از نظر دولت­مردان/زنان و بخش مهمی از جامعه صرفاً سرمایه­ی مادی و مالی است، لذا بیشتر در این زمینه سرمایه­گذاری می­شود. سخنان وزیر آموزش و پرورش که حدود 99 درصد بودجه­ی این وزارت­خانه به حقوق کارکنان و معلمان اختصاص داده می­شود، از بی­توجهی نسبت به مهارت، خلاقیت، دانش و سلامت دانش­آموزان که سرمایه­ی انسانی یا به عبارتی آینده­سازان این مرزوبوم هستند، حکایت و یا شاید شکایت می­کند.
بدیهی است با یک درصد از بودجه آموزش و پرورش نه می­توان تغییری - حتی ناچیز - در وضعیت فیزیکی و ساختمان مدارس ایجاد کرد و نه می­توان کتاب­خانه و آزمایشگاه­های نسبتاً مجهز برای تحقیق در مدارس فراهم کرد. در نتیجه نمی­توان از معلم در فضای مدارس و با امکاناتی که در دسترس دارد، انتظار معجزه داشت اگر چه شغل وی شغل انبیا باشد. در تهران سیستم گرمایشی یک سوم مدارس خطرناک است، تقریباً 25 درصد مدارس بیش از 40 سال عمر دارند و سقف شان درحال فروریختن است و 45 دانش آموز دریک کلاس جای داده شده اند. در چنین مدارسی دانش­آموز، بی­بهره از دانش فارغ­التحصیل می­شود، مهارت کافی برای ورود به جامعه و نظام اقتصادی نخواهد داشت و خلاقیت و سلامت وی نابود می­شود. در نهایت جامعه از سرمایه­ی انسانی، محروم و دستیابی به توسعه همچنان دور از دسترس و ناممکن خواهد بود.
4.         سیاست­های اجرا شده در طول سالیان گذشته و نادیده گرفتن آموزش و پرورش، نشان­گر این امر است که مسئولین و مدیران کشور، تغییر در معنای توسعه را نیز درک نکرده­اند. آیا در نگاه مسئولین نسبت به معلم و آموزش و پرورش و دانش­آموز، انسان غایت است یا پول و سرمایه؟ آیا انسان­ها منبع مهم حیاتی به شمار می­آیند؟ آیا برنامه­ای در جهت توزیع برابر درآمد دارند و اگر دارند آن را به خوبی اجرا می­کنند؟ آیا به دختران و زنان اولویت داده می­شود؟
پاسخ تمامی این پرسش­ها منفی است. واقعیتی که به هیچ وجه قابل انکار نیست این است که انسان در آموزش و پرورش (چه به عنوان معلم و چه به عنوان دانش­آموز) نادیده گرفته می­شود و وقتی را که در آنجا صرف می­کنند، کمترین بازدهی دارد. کار به جایی رسیده است که مهم­ترین و اصلی­ترین مطالبه و دغدغه­ی معلمان، معیشت و وضعیت مادی­شان باشد. این نشان می­دهد که پول بر انسان غلبه کرده است. معلمین، سال­ها یک­تنه و یک­طرفه مقاومت کردند و تلاش می­کردند که در کلاس و مدرسه، انسان غایت باشد و به بوته­ی فراموشی سپرده نشود اما نابرابری و تبعیض و توهین، طاقت ایشان را طاق کرده و به تدریج پول و سرمایه در حال جایگزین شدن انسان است. ظاهراً در جامعه­ی ما انسان کاملاً در حال فراموشی است. فقط یک درصد از بودجه­ی آموزش و پرورش برای تحقیق و پژوهش و بازسازی مدارس و تجهیز آنها اختصاص داده می­شود. اگر انسان منبع مهم حیاتی به شمار می­آمد قطعاً بیشتر و بهتر مورد توجه قرار می­گرفت.
مطالبات معلمین به هیچ وجه ناشی از زیاده­خواهی یا جاه­طلبی­شان نیست. اعتراض ایشان به توزیع نابرابر درآمد است که با اصول توسعه­ی انسانی ناسازگار است. می­خواهند همانند دیگران از ثروت جامعه برخوردار شوند و زندگی آبرومندی داشته باشند. می­خواهند به طور هماهنگ، حقوق پرداخت شود تا بتوانند نیازهای مادی خود را برآورده سازند و در مرحله­ی بعد با علاقه و انگیزه­ی بیشتر در کلاس درس حاضر شوند و آینده­سازانی صادق و دارای خلاقیت و مهارت را به جامعه تحویل دهند.
در آموزش و پرورش به دختران و زنان نیز اولویت داده نمی­شود. محدودیت­های فراوانی بر زنان و دختران تحمیل می­شود. از رنگ و نوع لباس گرفته تا امکانات آموزشی و مطالب و محتوای کتاب­های درسی، همگی عمدتاً در راستای ایجاد محدودیت برای ایشان و مبتنی بر نابرابری جنسیتی است. در شین­آباد، دختران در آتش می­سوزند و معلمان زن سال­ها جرأت نداشتند بدون چادر (با مانتو) در جامعه ظاهر شوند.  
5.       جان کلام اینکه تغییر در معنا و مبنای توسعه برای حل مسائل و مشکلات آموزش و پرورش به طور عام و معلمین به طور خاص ضروری است و نشانه­هایی که حاکی از درک این تغییر باشد در نظام اداری و در میان دست­اندرکاران جامعه به چشم نمی­خورد. یک طرح عمرانی و یک پروژه­ی اقتصادی که رشد اقتصادی به همراه داشته باشد بر آموزش و تولید سرمایه­ی انسانی ارجحیت داده می­شود و در بهترین حالت توسعه­ی اقتصادی را برای جامعه کافی می­دانند و به بیش از این و تغییری که در معنای توسعه ایجاد شده است، نمی­اندیشند، اگر غیر از این بود معلمان بر دستیابی به مطالبات و خواسته­هایشان چنین با مشکل مواجه نمی­شدند. در اینجا نوعی ناهمزبانی و ناهمدلی و تفاوت گفتمانی وجود دارد. معلمان خواهان توسعه­ی انسانی و تقویت سرمایه­ی انسانی هستند و مسئولین در اندیشه­ی رشد اقتصادی و سرمایه­ی مادی.         






2_ Capital accumulation
3_ Technological progress

هیچ نظری موجود نیست: