۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

پاییز و نجمه

«نجمه غلامی» از جمله ترانه سراها و خواننده هایی است که نه تنها صدای گرم و منحصر به فردی دارد بلکه هر کدام از ترانه هایش، خالق خاطره هستند و اگر بپذیریم زندگی چیزی جز خاطره نیست، می توان گفت که «نجمه» تأثیر زیادی بر زندگی ما گذاشته است و حضور پررنگی در زندگی ما دارد.
اخیراً یکی از دوستان بسیار عزیزم، یکی از ترانه های پاییزی «نجمه» را برایم فرستاده بود. بسیار زیبا و هنرمندانه آن را اجرا کرده است. مضمون آن «پاییز»ی است. در حقیقت ایشان را باید خواننده ای خواند که پاییز را در چشم ما زیبا ساخته است. ماهرانه اشعار را انتخاب و موسیقی متناسب با آن را اجرا می کند.
در این روزها که چندان دل خوشی نداریم، رنج مردم در حال افزایش و دستیابی به حقیقت و بیان آن دشوارتر از هر زمان دیگری است از این ترانه بسیار لذت بردم. «نیچه» درست می گفت که اگر هنر نباشد واقعیت ما را خفه می سازد.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

هنرچون خورشید بر همگان یکسان می تابد وچون نور و گرمای خورشیدبرای زندگی ضروریاست

رویای سبز گفت...

هنرچون خورشید بر همگان یکسان می تابد وچون نور و گرمای خورشیدبرای زندگی ضروریاست

xebat گفت...

ارادتمان هه یه کاک خالید.
وبلاگی جه نابتانیش توشی گه لاریزان بو وه کو جاران نیت زو به زو سه ر له وبلاگی جه نابتان ئه د ه ین به لام نه وه ک جاران شته کانت به "ته وزه ک" و پیکه نین ئه نوو سی نه نووسینه که ت وه ک جاران روژامه یه.

سوران بلاگ دات کام گفت...

سوران بلاگ دات کام در ایران فیلتر شد...

ناشناس گفت...

خاطره ای است به نقل از مرتضی مطهری که مطمئنم ” ا هالی جامعه شناسی زمینی “ آن را می پسندند حتی اگر آن را پیش از این هم دیده و خوانده باشند . حال و روز خودمان است . نیست ؟!!


” یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را گذاشته بود “منطق ماشین دودی”. می گفتیم منطق ماشین دودی چیست ؟ می گفت: من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم . وقتی بچه بودم ، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقت ها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران – شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که وقتی قطار در ایستگاه ایستاده بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند: ببین چه موجود عجیبی است !! معلوم بود یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد، بچه ها سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد ، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود ، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.

این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم . دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است ، که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است ، مورد احترام است. تا ساکت است ، مورد تعظیم و تجلیل است . اما همین که راه افتاد و یک قدم برداشت ، نه تنها کسی کمکش نمی کند ، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه ی یک جامعه ی مرده است . ولی یک جامعه ی زنده ، فقط برای کسانی احترام قائل است ، که متکلم هستند ، نه ساکت ؛ متحرکند نه ساکن ؛ با خبرترند نه بی خبرتر .”

مرتضی مطهری – حق و باطل

ناشناس گفت...

آهنگ پائیز را ببینید!
http://www.youtube.com/watch?v=XnmzOoJg-AI&feature=related

چیا گفت...

پاییز پاییز بووکی ره نگ زه رد.....................

چیا گفت...

آقای توکلی بهتون پیشناد می دم وبلاگتون رو به بلاگفا برگردنید. یه آدرس جدید.