۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

احساس محرومیت مزمن

  • در جامعه شناسی انقلاب، یکی از نظریاتی که بر اساس آن انقلاب یا اعتراض تبیین می شود نظریه محرومیت یا «ناکامی نسبی» است. این نظریه بر اساس شکاف میان انتظارات افراد و امکانات موجود در جامعه ایجاد می شود. بدین معنی که فرد خود را مستحق حقوق و مجموعه ای از امکانات می داند اما امکان دستیابی به آن برای وی فراهم نیست. وجود ناکامی نسبی در یک جامعه به طور بالقوه می تواند منجر به گسترش نارضایتی و اعتراض یا شکل گیری جنبش اجتماعی می شود.
به نظر رانسیمان (Ranciman) محرومیت نسبی چهار پیش شرط دارد:
  1. شخصی x را ندارد.
  2. شخص متوجه می‌شود که بقیه‌ی افرادx را دارند.
  3. آن شخص x را می‌خواهد.
  4. آن شخص x را حق خود می‌داند.
تدا رابرت گار (Teda Rubert Gurr) به سه نوع محرومیت نسبی اشاره می کند:
  1. امکانات کاهش پیدا کند اما انتظارات و توقعات ثابت باشد؛
  2. امکانات ثابت اما انتظارات افزایش یابد؛
  3. انتظارات افزایش و امکانات کاهش پیدا کند.
گار در کتاب «چرا انسانها شورش می کنند؟» در پاسخ به این پرسش که عنوان اصلی کتاب وی نیز است بر این باور است که افزایش شدت و میزان احساس محرومیت نسبی، افراد را نسبت به وضع موجود معترض می سازد. این نظریه که بر مبنای نظریه ی روانشناختی «سرخوردگی-پرخاشگری» بسط یافته، قائل به رابطه ی میان ناکامی و خشونت است. بدین گون که هر چه شدت و میزان ناکامی بیشتر باشد به همان اندازه بر شدت و میزان خشونت افزوده می شود.
  • در مورد تأثیر رفاه یا محرومیت اقتصادی بر اعتراض و شکل گیری جنبش های اجتماعی، نظریات مختلف و گاه متضادی وجود دارد: برخی بر این باورند که افزایش فقر و کاهش امکانات اقتصادی منجر به بروز نارضایتی می شود و در مقابل کسانی چون «توکویل» نیز معتقدند که رفاه اقتصادی، زمینه ی ظهور اعتراض را فراهم می نماید. نظر «بشیریه» در این مورد این است که «شرایط اقتصادی به خودی خود به رفتار انقلابی نمی انجامد، اگر چه ممکن است پیش از وقوع انقلابات، بحرانهای اقتصادی یا توقعات فزاینده مشاهده شوند اما هر بحران اقتصادی و مالی و یا هر دوره ای از رشد و رفاه اقتصادی به انقلاب نمی انجامد. در جامعه ای توده ای و سرکوب شده، احتمال پیدایش جنبش بسیج انقلابی تقریباً در هر وضعیت اقتصادی بسیار کم است، هر چند ممکن است در واکنش به اوضاع اقتصادی شورش و اعتراض پراکنده صورت گیرد. در این گونه شرایط، فقر و ناروائی اقتصادی معمولاً تحمل می شود. از سوی دیگر در جامعه ای که از نظر سازمان اجتماعی و میزان سلطه ی سیاسی مستعد بسیج است و در آن ایدئولوژی و سازمان و فرصت بسیج فراهم شده است، وضعیتی اقتصادی که موجب نارضائی هر چند مختصری هم گردد، به گسترش جنبش بسیج کمک می کند.» (بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی؛ 1372: 102)
  • در کردستان چند عامل موجب شده است که احساس محرومیت نسبی از میزان و شدت نسبتاً بالایی برخوردار باشد:
  1. به علت وجود منابع طبیعی مناسب و زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی در کردستان، در گذشته، مردم از امکانات فراوانی برخوردار بودند و نسبت به دیگر مناطق ایران، زندگی مرفه و راحتی داشتند. اما پس از اجرای برنامه های نوسازی ایران، امکانات رفاهی کردستان کاهش یافت و در بسیاری از مناطق توقعات و انتظارات ثابت ماند. اگر این نظریه را به امکانات اقتصادی و به عبارتی «ثروت» محدود نسازیم، می توان گفت که در این دوران سهم کردها از «قدرت» نیز کاهش یافته است و در طول صد سال گذشته به مرتب روندی نزولی داشته است.
  2. در قریب به 50 سال گذشته، وضعیت زندگی در برخی از استانهای مرکزی ایران، روند رو به بهبودی را تجربه کرده است. این امر موجب بالارفتن سطح انتظارات مردم ایران و کردستان شده است. در کردستان، متناسب با افزایش انتظارات و در مقایسه با بسیاری از استانهای دیگر کشور، امکانات گسترش پیدا نکرده است.
  3. کردها در ایران فقط خود را با دیگر مناطق ایران مقایسه نمی کنند، بلکه با کردهای کشورهای دیگر نیز این مقایسه را انجام می دهند. اکنون در کردستان عراق، حکومتی فدرال وجود دارد که سردمداران آن کرد هستند و در سطح عراق نیز سهم چشمگیری از قدرت و ثروت عراق را به خود اختصاص داده اند. بدیهی است نتیجه ی این مقایسه چیزی جز افزایش توقعات نباشد.
  4. دایره ی مقایسه در عصر جهانی شدن از این نیز فراتر می رود. امروزه تجربه ی کشورهای دموکراتیک و توسعه یافته وجود دارد. این امر موجب بالارفتن سطح انتظارات شده است اما در مقابل نه تنها امکانات افزایش نیافته است بلکه در برخی از موارد (دسترسی به قدرت) کمتر نیز شده است.
  5. رواج و گسترش ارزشهایی چون برابری و آزادی نیز موجب افزایش سطح توقعات مردم کردستان شده است در حالی که فاصله و شکاف دسترسی به امکانات، روند رو به کاهشی را نشان نمی دهد.
  • اگر اعتراض مردم منجر به کاهش احساس محرومیت نسبی نگردد و دولت بتواند هر گونه اعتراضی را سرکوب کند یا در جامعه زمینه ی لازم برای ابراز اعتراض وجود نداشته باشد، چه وضعیتی پیش خواهد آمد؟ به نظر من این وضعیت جدید را می توان «احساس محرومیت مزمن» نام نهاد. ویژگیهای این وضعیت عبارت است از:
  1. احساس ناتوانی در میان مردم؛
  2. کاهش اعتماد به نفس؛
  3. ناامیدی از داخل و داشتن چشم امید به نیروهای خارجی یا حتی ماوراطبیعی؛
  4. تضعیف اصول اخلاقی
  5. رواج سرمایه ی اجتماعی درون گروهی و تعصب گروهی
  6. بدبینی نسبت دیگران؛
  7. رادیکالیزه شدن فضای سیاسی جامعه؛
  8. افزایش غیر منطقی مطالبات و آرمانگرایی
  9. کاهش میزان مشارکت اجتماعی و ....
آنچه اکنون در کردستان به چشم می خورد احساس محرومیت نسبی نیست بلکه به علت تراکم مطالبات و طولانی شدن زمان آن و از سوی دیگر به علت وجود نگاه امنیتی و عدم امکان ایجاد نهادهای مدنی، انتشار مطبوعات آزاد و بالا بودن هزینه ی فعالیتهای مسالمت آمیز سیاسی، احساس محرومیت مزمن شکل گرفته است و این منطقه را با مشکل بزرگی مواجه ساخته است. در کردستان عادت کرده ایم که فقر و نابرابری را تحمل کنیم اما این هرگز به معنای رضایت از وضع موجود نیست.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جالب بود